343
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

ملحق شد.
مروان در جنگ جمل ، فرمانده سوارگان سمت راست سپاه بود . او در اين جنگ ، نقشى مزوّرانه داشت و در بحبوحه جنگ ، طلحه را كشت ؛ چون او را قاتل عثمان مى دانست . او در همين جنگ ، مجروح شد ؛ ولى امام على عليه السلام او را عفو كرد. وى سپس به معاويه ملحق شد و در جنگ صِفّينْ شركت كرد.
مروان پس از شهادت امام على عليه السلام در سال 42 هجرى از سوى معاويه حاكم مدينه شد. او مانع به خاك سپارىِ امام حسن عليه السلام در كنار جدّش پيامبر خدا گرديد.
او بعد از يزيد بن معاويه به خلافت رسيد ؛ ليكن نُه يا دَه ماه بيشتر حكومت نكرد و اين سخن امام على عليه السلام كه مدّت زمان حكومت او را به «لعقةُ الكلبِ أنفَه (به اندازه اى كه سگ ، دماغش را مى ليسد ۱ )» تشبيه كرده بود، تحقّق يافت . پس از او فرزندانش خلافت را در دست گرفتند و بدين سان ، سلسله مروانيانْ بنياد نهاده شد كه در ناهنجار جلوه دادن معارف اسلام و سقوط جامعه اسلامى ، نقش بسيار بد و خبيثانه اى داشتند.
مروان در سال 65 هجرى كشته شد.

1 / 3

آمادگى ناكثين براى شورش بر ضد امام

الف ـ نيرنگ هاى معاويه

۳۳۳.امام على عليه السلامـ از سخنرانى اش درباره طلحه و زبير ، پيش از جنگ جمل ـ: شگفتا از همراهى آن دو با ابو بكر و عمر و ستم آنان بر من ، با آن كه مى دانند كه من كم تر از آن دو نيستم . و اگر بخواهم بگويم، مى گويم. معاويه براى آنان از شام ، نامه اى نوشت و آن دو را فريفت و آن دو نفر از من كتمان كردند و بيرون رفتند و براى بى خِرَدان چنين

1.نهج البلاغة : خطبه ۷۳ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
342

رشد مى كنند ، وارد مى سازند. مروان ، با نفوذ بسيارى كه در عثمان داشت ، و تمايل بى اندازه اش به سلطنت و سرانجام ، بى اعتقادى اش به فرهنگ اسلامى ، نقش [ تخريبى] مهمّى در تحوّلات جامعه اسلامى بازى كرده است. نقش او در شعله ورسازى دوباره آتش قهر شورشيان عليه عثمان و شتاب گرفتن درگيرى هاى اطراف دارالخلافه نيز تأمّل برانگيز است.
مروان ، از خاندان اُموى و پسر عموى عثمان بود كه در مكّه يا طائف متولّد شد ؛ ليكن چون پيامبر خدا ، پدر او حَكم بن ابى العاص را به طائف تبعيد كرده بود ، او نيز به همراه پدرش در طائف بود و لذا پيامبر خدا را نديد.
دليل تبعيد حكم بن ابى العاص به طائف ، نگاه كردن او به داخل خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و يا به سخره گرفتن اعمال و رفتار ايشان بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله ، يك بار ، حَكَم را نفرين كرده و فرموده بود :
واى بر امّت من از دست نسل اين مرد!۱
هنگامى كه عثمان به خلافت رسيد ، عمو و پسر عموى خود (حَكَم و مروان) را به مدينه بازگرداند و اكرام بسيار كرد ، اموال زيادى به آنان داد و به مروانْ فرصت داد تا در تمام شئون خلافت ، دخالت كند. مروان ، مُنشى خليفه ، ولى در واقع ، گرداننده اصلى كار حكومت بود.
اعتماد عثمان به مروان و اطاعت بى چون و چرا از او ، بى گمان در قتل عثمان ، نقش مهمى داشت . مروان ، افزون بر آن كه جوان و خام بود ، از آداب معاشرت اسلامى نيز بهره اى نداشت ؛ زيرا از آغاز زندگى ، خارج از مدينه و به عنوان تبعيدى و مطرود پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى كرده بود .
او با ضربتى كه بر پشت گردن او خورده بود ، زخمى شده بود و تا آخر عمر را با گردنى كج و خميده گذراند و چون گردنى باريك داشت ، او را «خَيطُ الباطل (ريسمان باطل)» مى ناميدند. او پس از كشته شدن عثمان به مكّه گريخت و به شورشيان جمل

1.اُسد الغابة : ج ۲ ص ۴۹ ش ۱۲۱۷ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 165131
صفحه از 896
پرینت  ارسال به