۳۳۵.الجملـ به نقل از بكر بن عيسى ـ: به راستى كه على عليه السلام از آن دو (طلحه و زبير) سخت ترين پيمان و ميثاقى را كه از كسى مى توان گرفت، گرفت تا با وى مخالفت نورزند و بيعت نشكنند و جز عمره ، به سوى ديگر نروند تا نزد وى بازگردند و آن دو نيز چنين تعهّدى را از طرف خودشان به او سپردند، تا اين كه به آنان اجازه داد و آنان بيرون رفتند. ۱
د ـ دعوت طلحه و زبير از عايشه براى قيام
۳۳۶.أنساب الأشرافـ بـه نـقل از صـالح بن كـيسان و ابو مخنف ـ: طلحه و زبير ، نزد عايشه رفتند و او را به قيام فرا خواندند. عايشه گفت: آيا مرا وا گرمى داريد كه پيكار كنم؟
گفتند: نه ؛ امّا به مردمْ اعلام كن كه عثمان ، مظلومانه كشته شده است و آنها را دعوت كن كه مسئله حكومت را شورايى ميان مسلمانان قرار دهند تا بر همان روشى باشد كه عمر بن خطّاب ، آنان را در آن رها كرد تا تو ميان آنها صلح برقرار كنى. ۲
ه ـ برنامه ريزى ناكثين براى پيكار
اساسِ شوراى ناكثين ، جاى درنگ دارد. آنان جهت برنامه ريزى براى رويارويى با امير مؤمنان در مكّه اجتماع كردند . طلحه، زبير ، عايشه ، مروان بن حكم ، يعلى بن منيه ، عبد اللّه بن عامر ، عبد اللّه بن زبير و افرادى از اين دست ، نشستند تا محلّ جنگ را معيّن سازند و نقشه جنگ و راه هاى رويايى را طرّاحى كنند.
هريك از اينها ويژگى هاى خود را داشتند. طلحه و زبير ، شيفته قدرت بودند و در سر ، هواى رياست و خلافت داشتند . مروان ، مردى فريبكار ، وسوسه گر و به دور از ديانت بود. عبد اللّه بن عامر ، حاكمى بركنار شده بود كه جيب هايش را از دينار و درهم بيت المال ، پُر كرده بود و همين طور ، يعلى بن منيه. بدين ترتيب ، قدرت طلبى ،