361
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

موهاى ريش او را ـ كه پُرپشت هم بود ـ كَندند ، به گونه اى كه حتى يك موىْ بر صورتش نماند. طلحه گفت: فاسق را شكنجه دهيد ، موهاى ابروان و پلك هايش را بكَنيد و او را به زنجير بكشيد! ۱

د ـ فرمان عايشه بر كشتن عثمان بن حُنَيف

۳۵۱.الجمل:[ پس از دستگيرى عثمان بن حنيف ،] طلحه و زبير به عايشه گفتند: درباره عثمان با اين مواضعش ، چه دستور مى دهى؟
عايشه گفت: خدا او را بِكُشد! بكشيدش .
در اين حال ، زنى بصرى نزد وى بود و گفت: اى مادر! تو را به كجا مى برند؟ آيا فرمان قتل عثمان بن حنيف را صادر مى كنى با اين كه برادرش سهل ، فرماندار مدينه است و مى دانى كه وى در ميان اوس و خزرج ، چه جايگاهى دارد؟ به خدا سوگند ، اگر چنين كنى ، سهل را در مدينه ابهّتى است كه ذرّيه قريش را برمى اندازد.
عايشه از تصميم خود بازگشت و گفت: او را مكشيد ؛ ولى به زندانش افكنيد و بر او سخت بگيريد تا نظر خود را اعلام دارم.
عثمان بن حنيف ، چند روزى در زندان بود ؛ ولى از آن هم منصرف شدند و ترسيدند برادرش بزرگان آنان را در مدينه به زندان افكَنَد و بر آنان يورش بَرَد. از اين رو ، از زندانى كردن او منصرف شدند. ۲

ه ـ كشتن مخالفان

۳۵۲.تاريخ الطبرىـ به نقل از زُهْرى ـ: طلحه و زبير براى سخنرانى به پا خاستند و گفتند: اى مردم بصره! از گناه خويش توبه مى كنيم! ما خواستيم امير المؤمنينْ عثمان [ از راهى كه در پيش گرفته بود]، بازگردد و قصد كشتنش را نداشتيم؛ ولى مردمان نادان بر خردمندانْ غلبه كردند و او را كُشتند.

1.الجمل : ص۲۸۱ .

2.الجمل : ص۲۸۴ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
360

حُكَيم بن جَبَله كه فرمانده سواره نظام عثمان بن حنيف بود ، شروع به حمله كرد و مى سرود:
سوارگان من! به سويم بشتابيد كه اينان قريش اند
تا آسوده خاطران و سبك مغزان آنها پست شوند.
[ سپاه جَمل ،] آماده پيكار شدند و به منطقه زابوقه ۱ رسيدند. عثمان بن حنيف ، صبحگاهان بر آنان يورش بُرد و با آنان نبردى سخت كرد. كشته ها در ميان دو لشكر زياد شد و مجروحان ، در ميان ميدان جنگ افتاده بودند. سپس مردم را به صلحْ دعوت كردند و صلح نامه اى نوشتند كه تا آمدن على عليه السلام كسى در بازارها و خيابان ها متعرّض ديگرى نشود ، دارالحكومه و بيت المال و مسجد ، از آنِ عثمان بن حنيف باشد و طلحه و زبير و همراهانشان ، هر كجا كه خواستند ، اُتراق كنند. پس از اين بود كه مردمْ پراكنده شدند و سلاح بر زمين گذاشتند. ۲

ج ـ سلطه ناكثين بر بصره با حيله

۳۵۰.الجملـ در گزارش وقايع پس از مصالحه عثمان بن حنيف با اهل جمل ـ: طلحه و زبير به دنبال غافلگير كردن عثمان بودند تا اين كه در شبى تاريك و توفانى ، آن دو به همراه يارانشان بيرون آمدند و وارد دارالحكومه شدند ، در حالى كه عثمان بن حنيف از آنان غافل بود. بر در قصر [ حكومتى]، گروهى از سربازان سِنْدى بودند كه از بيت المال ، پاسدارى مى كردند. آنان (سِنْديان)، گروهى از سياهان هندى بودند كه مسلمان شده بودند و از كثرت سجده، پيشانى هايشان پينه بسته بود و عثمان بن حنيف ، در پاسدارى از بيت المال و دارالحكومه به آنان اطمينان داشت.
جمليان ، از چهار سو بر آنان يورش بُردند و آنان را در محاصره قرار دادند و بر آنان شمشير كشيدند و چهل تن از آنان را با فجيع ترين وضع به قتل رساندند. اين كار را زبير به تنهايى بر عهده داشت . سپس بر عثمانْ يورش بُردند و او را با طناب بستند و

1.جايى نزديك بصره است كه در آن ، جنگ جمل رُخ داد.

2.أنساب الأشراف : ج۳ ص۲۵ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 165105
صفحه از 896
پرینت  ارسال به