دادند. آن را در دست چرخانْد و فرمود: «اين ، شمشيرى است كه با آن مدّت هاى طولانى در حضور پيامبر خدا جنگ كرد امّا سرانجام ، هلاكت و مرگى نكوهيده به او رسيد» .
سپس به سر زبير نگريست و فرمود:«تو افتخار همنشينى و خويشاوندى با پيامبر خدا را داشتى ؛ ولى شيطان، درون دماغت رفت و تو را به چنين روزى افكند». ۱
ج ـ گفتگوهاى امام عليه السلام با طلحه
۳۵۸.الإمامة والسياسةـ در گزارش گفتگوى امام عليه السلام با طلحه ـ: طلحه گفت: از اين حكومت ، كناره گير تا آن را در ميان مسلمانان ، به مشورت بگذاريم . اگر به تو رضايت دادند ، من نيز به آنچه مردم رضايت دهند ، رضايت مى دهم و اگر به ديگرى رضايت دادند ، تو هم مانند يكى از مسلمانانْ [ تابع باش].
على عليه السلام فرمود: «اى ابو محمّد! آيا تو با رضايت و بدون اجبار و اكراه با من بيعت نكردى؟ من بيعت خود را رها نمى سازم».
طلحه گفت: بيعت كردم ، در حالى كه شمشير بر گردنم بود.
فرمود: «آيا نمى دانى كه من كسى را بر بيعت ، مجبور نساختم؟ و اگر اجبارى در كار بود ، مى بايست سعد و ابن عمر و محمّد بن مَسلَمه را وادار مى كردم ، با اين كه از بيعت ، سر باز زدند و كناره گرفتند و من هم آنان را به حال خودشان وا گذاردم».
طلحه گفت: ما در شورا ، شش نفر بوديم. دو نفر مُردند و ما سه نفريم كه با تو موافق نيستيم.
على عليه السلام فرمود: «شما مى توانستيد پيش از بيعت ، رضايت ندهيد؛ امّا اينك حقّى جز آنچه بدان رضايت داده ايد ، در كار نيست؛ مگر آن كه كار خلافى [ انجام دهم ]كه موجب شود از آنچه بر آن بيعت شده ام ، بيرون رويد. اگر از من كارى ناپسند سر زده ، بازگو كنيد.