393
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

آن دو براى خود داشتند و به آنها خوش گمان بودند و بر قلبشان خطور كرده بود.
على عليه السلام از وضعيت خود با معاويه بهتر آگاه بود و مى دانست كه اين وضعيت ، اصلاح پذير نيست . چگونه بر ذهن انسان آگاه به وضعيت معاويه و نيرنگ ها و شيطنت هاى او و كينه اى كه از على عليه السلام از حادثه كشته شدن عثمان و پيش از آن در دل داشت ، خطور مى كند كه معاويه ، ابقاى على عليه السلام را بپذيرد و فريب بخورد و با او بيعت نمايد؟!
معاويه ، زيرك تر از آن بود كه فريب بخورد و على عليه السلام نسبت به وضعيت معاويه ، آگاه تر از كسانى بود كه گمان مى كردند اگر امام عليه السلام از او دلجويى كند و او را ابقا نمايد ، بيعت خواهد كرد.
در نظر على عليه السلام ، اين بيمارى ، درمانى جز شمشير نداشت ؛ چرا كه پايان كار ، همان مى شد و او كار آخر را اوّل قرار داد.

2 . ابقاى معاويه ، حكومت مركزى را متزلزل مى كرد

ابقاى معاويه ، نه تنها پايه هاى حكومت امام على عليه السلام را مستحكم نمى كرد، بلكه موجب تزلزل حاكميت او از ابتدا مى شد . ابن ابى الحديد ، در اين باره تحليلى را از كتاب العادل، تأليف دانشمندى به نام ابن سِنان، نقل كرده كه متن آن چنين است :
مى دانيم يكى از اسبابى كه باعث شورش بر عثمان شد و مسلمانان را بدان جا كشاند كه او را محاصره كردند و به قتل رساندند ، حاكم كردن معاويه بر شام بود ، با وجود اين كه پيش از نصب وى نيز ظلم و سلطه جويى او بارز بود و مخالفت وى با احكام دينى در دايره حكومتش هويدا بود.
عثمان در اين زمينه ، مورد پرسش و خطاب قرار گرفت و عذر آورد كه عمر ، پيش از او ، وى را به حكومت گمارده است ؛ ولى مسلمانان ، عذر او را نپذيرفتند و جز به كنار نهادن وى قانع نگشتند و كار بدان جا كشيد كه كشيد .
على عليه السلام از مسلمانانى بود كه از اين حكم عثمان ، بسيار ناخشنود و از همه به فساد


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
392

هم زمان ، او را بر شام بگمارد و هر دو كار با هم قرين گردد» و يا بايد بگويد: «امام عليه السلام مى بايد نخست از معاويه مطالبه بيعت مى كرد [ و ابقاى او را به تأخير مى انداخت]» و يا بگويد : «بايد نخست او را ابقا مى كرد و درخواست بيعت را به فرصتى ديگر مى انداخت».
در صورت نخست ، اين احتمال بود كه معاويه ، حكم على عليه السلام بر ابقاى وى در حكومت را براى شاميان بخوانَد و موقعيت خود را نزد آنان ، محكم سازد و در ذهن آنان جاى دهد كه : «اگر او شايسته حكومت نبود ، على عليه السلام بر او اعتماد نمى كرد» و آن گاه ، بيعت كردن را به تأخير اندازد و از آن ، سر باز زند .
و صورت دوم ، همان كارى است كه امير مؤمنان انجام داد .
و امّا صورت سوم ، مانند صورت اوّل است؛ بلكه معاويه را در مخالفت و سركشى اى كه قصد آن را داشت، قوى تر مى كرد.
چگونه كسى كه آشنا به تاريخ است ، گمان مى كند كه اگر على عليه السلام معاويه را بر شام مى گمارْد، معاويه با او بيعت مى كرد ، با آن كه مى دانيم ميان على عليه السلام و معاويه ، نزاع ها و كينه هاى كهنى است كه شتر در آن ، زانو نَزَد؛ ۱ زيرا على عليه السلام بود كه حنظله برادر معاويه و دايى اش وليد و جدّش عتبه را يك جا به هلاكت رساند .
پس از آن نيز مسائلى ميان آن دو در زمان خلافت عثمانْ اتّفاق افتاد و بر يكديگر تند شدند تا آن جا كه معاويه وى را تهديد كرد و گفت : من به سوى شام مى روم و اين پيرمرد (عثمان) را نزد تو مى گذارم . به خدا سوگند ، اگر مويى از وى كم شود ، با يكصدهزار شمشير با تو مى جنگم! ...
و امّا سخن ابن عبّاس به امام على عليه السلام كه : «يك ماه او را بر حكومت بگمار و يك عمر او را بركنار دار» و آنچه مغيرة بن شعبه به وى پيشنهاد كرد ، توهّماتى بود كه

1.كنايه از اين كه هيچ گاه با يكديگر از درِ سازش وارد نمى شوند. در واقع رابطه آنان به شترى كينه اى تشبيه شده كه زانو بر زمين نزند . (م)

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163609
صفحه از 896
پرینت  ارسال به