397
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

نزد من روانه كن». ۱

د ـ سياست معاويه در پاسخ به امام على عليه السلام

۳۸۲.تاريخ الطبرىـ در گزارش نامه امام على عليه السلام به معاويه و ابو موسى ـ: فرستاده اميرمؤمنان به سوى معاويه، سبره جُهَنى بود. او نزد معاويه رفت؛ ولى معاويه ، نه نامه اى مى نوشت و نه پاسخى مى داد و فرستاده را نمى پذيرفت و هر گاه فرستاده از او جواب مى خواست ، تنها اين اشعار را مى خواند:
مانند دژى استوار بمان يا دستم را
در جنگى خانمانسوز كه آتش برافروزد ، بربند.
جنگى با همسايگان و فرزندانتان كه
كشتن فاجعه بار آنان ، موى سر و گيجگاه را سپيد كند.
جنگى كه زير دستان و بالا دستان را خسته كند
و براى آن ، جز ما سرپرستى و داورى يافت نشود.
هرگاه جُهَنى تقاضاى نوشتن پاسخ نامه را مى كرد ، معاويه بيش از اين اشعار ، چيزى در پاسخش نمى گفت ، تا آن كه ماه سوم كشتن عثمان ، يعنى ماه صفر شد . معاويه ، مردى از بنى عَبْس و يك نفر از بنى رَواحه به نام قبيصه را فرا خواند و طومارى مُهر زده به وى داد كه عنوانش چنين بود : از معاويه به على.
سپس [ به عَبْسى] گفت : هر گاه وارد مدينه شدى ، پايين طومار را بگير [ و آن را بلند كن] ، و به وى سفارش هايى كرد كه چه بگويد و فرستاده على عليه السلام را نيز روانه ساخت.
هر دو بيرون آمدند و در آغاز ماه ربيع اوّل ، به مدينه رسيدند. وقتى وارد مدينه شدند ، عبسى طومار را ـ چنان كه مأمور شده بود ـ بلند كرد و مردم ، بيرون آمدند

1.شرح نهج البلاغة : لَمّا بويِعَ عَلِِيٌّ عليه السلام كَتَبَ إلى مِعاوِيَةَ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ النّاس قَتَلوا عُثمانَ عَن غَيرِ مَشورَةٍ مِنّي ، وبايَعوني عَن مَشورَةٍ مِنهُم وَاجتِماعٍ ، فَإِذا أتاكَ كِتابي فَبايِع لي ، وأوفِد إلَيَّ أشرافَ أهلِ الشّامِ قِبَلَكَ (شرح نهج البلاغة : ج۱ ص۲۳۰) .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
396

شده است و تو باقى مانده مردمان [ بزرگ و صحابى] هستى ومن ، خيرخواه توام . من از باب مشورت به تو مى گويم كارگزاران عثمان را در اين سال [ كه سال نخست حكومت توست ]بركنار مكن. براى آنان بنويس كه برسرِ كارشان باقى اند و هر گاه با تو بيعت كردند و كار تو استقرار يافت ، هر كه را دوست داشتى ، كنار بگذار و هر كه را دوست داشتى منصوب كن.
من به وى گفتم : به خدا سوگند ، در دينم سازش و در حكومت خود ، ظاهرسازى نمى كنم.
گفت : اگر امتناع مى ورزى ، پس هر كه را مى خواهى ، كنار گذار؛ ولى معاويه را نگه دار . او گستاخ و جسور است و شاميان از او حرف شنوى دارند و تو براى نگه داشتنش دليلى دارى؛ زيرا عمر ، او را بر تمامى سرزمين شام گمارد.
به وى گفتم : نه ، به خدا سوگند! معاويه را حتى دو روز هم به كار نمى گيرم.
او پس از مشورت و مطرح كردن مطالبش ، از نزد من بيرون رفت. سپس برگشت و گفت: من به تو مشورت هايى رساندم و تو [ از قبول آنها] امتناع ورزيدى . در اين موضوع نگريستم و چنين يافتم كه تو بر صوابى. سزاوار نيست در كارهايت نيرنگ و فريب را به كار گيرى».
[ ابن عبّاس مى گويد :] به او (على عليه السلام ) گفتم : در آنچه نخست به تو مشورت داد ، خيرخواهى كرد؛ امّا در مرتبه دوم به تو خيانت نمود. ۱

ج ـ امام عليه السلام معاويه را به بيعت فرا مى خوانَد

۳۸۱.شرح نهج البلاغة :هنگامى كه با على عليه السلام بيعت شد، براى معاويه چنين نوشت: «پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به درستى كه مردم ، عثمان را بدون رايزنى با من به قتل رساندند و با گِرد آمدن و مشورت خودشان ، با من بيعت كردند . هرگاه نامه ام به تو رسيد ، براى من از مردم ، بيعت بگير و نمايندگانى از بزرگان شام را از سوى خودت

1.مروج الذهب : ج۲ ص۳۶۴ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 189068
صفحه از 896
پرینت  ارسال به