421
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

جامه اى بر آن مى افكندند،و انگشتانِ نائله از رشته هاى آن آويزان بود. ۱

ه ـ سازش با روم

۳۹۴.مروج الذّهب :معاويه به دليل مشغول بودنش به على عليه السلام ، با امپراتور روم ، با اموالى كه به سوى وى روانه كرد ، پيمان سازش بست . ۲

و ـ يارى جُستن از مكّه و مدينه

۳۹۵.وقعة صِفّينـ به نقل از زياد بن رستم ـ: معاوية بن ابى سفيان براى عبد اللّه بن عمر خطّاب ، به طور ويژه ، و نيز به سعد بن ابى وقّاص و محمّد بن مسلمه ، جز نامه اش به مردم مدينه ، نامه هايى فرستاد . در نامه اش به فرزند عمر آمده بود :
امّا بعد ؛ پس از قتل عثمان ، در ميان قريش ، هيچ كس را به اندازه تو براى خلافت ، خوش نمى داشتم . سپس به ياد آوردم كه تو او را تنها وا نهادى و بر ياورانش طعن زدى . پس ، از تو ناخرسند شدم ؛ امّا مخالفت تو با على ، كار را بر من آسان كرد و بخشى از لغزش هايت را از نظرم محو ساخت . پس ـ خدايت رحمت كناد ـ براى پاس داشتنِ حق خليفه مظلوم ، ما را يارى كن ، كه من خواهان فرمان راندن بر تو نيستم ؛ بلكه فرمانروايى را از آنِ تو مى خواهم و اگر از آن سر باز زنى ، كار به شورا ميان مسلمانان وا نهاده خواهد شد . ۳

ز ـ اعلانِ جنگ

۳۹۶.وقعة صِفّينـ به نقل از محمّد و صالح بن صدقه ـ: از آن پس ، على عليه السلام به جرير (پيكش به سوى معاويه) نوشت : «امّا بعد ؛ هر گاه اين نامه ، تو را رسيد ، معاويه را به [ پذيرش حقيقتِ ]روشن وا دار و به امر قطعى تسليم گردان! پس او را ميان جنگى كه [دشمن را

1.تاريخ الطبرى : ج۴ ص۵۶۲ .

2.مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۸۷ .

3.وقعة صفّين : ص۷۱ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
420

حكومت او خواهد افزود ، امّا وى چنين نكرد .
بدين سان ، عمرو از او گله مند شد . پس به اختلاف و كين ورزى درافتادند . معاوية بن حَديج به آشتى دادنشان برآمد و ميانشان عهدى چنين نوشت : «حكومت مصر ، هفت سال از آنِ عمرو باشد» . سپس بر اين عهد ، گواهانى گرفت و عمرو در سال 39 [ هجرى ]روانه مصر شد و نزديك سه سال در آن جا بزيست و آن گاه بمرد . ۱

۳۹۲.امام على عليه السلامـ در ياد كرد از عمرو بن عاص ـ: همانا او با معاويه بيعت نكرد، مگر آن گاه كه وى شرط كرد در آينده پاداشى به او دهد و براى دست كشيدن از دين ، او را اندك عطايى بخشد . ۲

د ـ سوء استفاده از پيراهن عثمان

۳۹۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد و طلحه ـ: آن گاه كه نعمان بن بشير ، پيراهن خونين عثمان را كه به گاه كشته شدن در بر داشت ، براى شاميان آورد ، معاويه آن را بر منبر نهاد و خبر را با نوشتن نامه به آگاهىِ شهرها و روستاها رسانيد . همراه آن پيراهن ، انگشتانِ نائله ، همسر عثمان نيز بود ؛ دو انگشتِ قطع شده از مفصل و بخشى از كف دست و دو انگشتِ بريده از بيخ و نيمى از انگشت شست .
مردم [براى ديدن] به سوى پيراهن گسيل شدند و چندى گريستند،در حالى كه پيراهن بر منبر قرار داشت و انگشتان از آن آويزان بود . مردان شام سوگند خوردند كه هرگز با زنان خويش درنياميزند و آبِ غسل ، جز براىِ [ رفعِ ]احتلام، به بدنشان نرسد ، و بر بستر نيارامند تا آن گاه كه يا كشندگان عثمان و كسى را كه از آنان به گونه اى حمايت مى كند،بكشند و يا جانشان را از كف بدهند.پس يك سال، پيرامون پيراهن ماندند ، در حالى كه هر روز پيراهن بر منبر نهاده مى شد و گاه آن را فرو مى پوشاندند و

1.سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۷۳ ش ۱۵ .

2.الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ عَمرِو بنِ العاصِ ـ : إنَّهُ لم يُبايِع مُعاوِيَةَ حَتّى شَرَطَ أن يُؤتِيَهُ أتِيَّةً ، ويَرضَخَ لَهُ عَلى تَركِ الدِّين رَضيخَةً (نهج البلاغة : خطبه ۸۴) .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 188830
صفحه از 896
پرینت  ارسال به