او را زشت جلوه دهد . [ نيز] از سبُك سرى و زشت انديشى وى بود كه به خانه و قرارگاه [ عثمان ]ابن عفّان تاخت و در زمره كشندگان او درآمد و اكنون خون عثمان ، گريبانگير اوست . بدانيد كه من به نبرد با او نيازى ندارم .
به وى گفتم : سخن گفتى . پس بشنو تا پاسخت گويم .
گفت : نه! مرا به سخن شنيدن از تو و به پاسخت ، نياز نيست . از من دور شو!
پس يارانش بر من بانگ زدند و از آن جا بازگشتم . و اگر به من گوش فرا مى داد ، دليل و حجّتِ فرماندهم (اشتر ) را برايش بيان مى كردم . آن گاه ، نزد اشتر بازگشتم و به او خبر دادم كه ابو اعور از نبرد [ با وى ]سر باز زده است .
گفت : او بر جانِ خويش ترسيده است .
پس [ همچنان] روياروى ايشان ايستاديم ، چندان كه شب ميان ما و ايشان پرده كشيد ؛ و شب را به نگهبانى گذرانديم . صبح كه شد ، ديديم سپاه شام در پناه تيرگى شب ، از آن جا رفته اند . صبح هنگام ، على بن ابى طالب عليه السلام به ما رسيد . آن گاه ، اشتر با همراهانش در سپاه پيش قراولان ، پيش رفت تا به معاويه رسيد و روياروى وى ايستاد . على عليه السلام [ نيز] در پى اشتر روان شد و شتابان به وى پيوست . سپس توقّف كرد و اين توقّف به درازا انجاميد . ۱
2 / 7
رويارويى دو سپاه
در شوّال سال 36 هجرى ، امام على عليه السلام از كوفه به سوى شام روانه شد . راه مستقيم ميان كوفه و شام از بيابانى خشك و بى آب و علف مى گذشت و امام عليه السلام براى تأمين نياز سپاه صد هزار نفرى خود ، امكانات كافى نداشت . از اين رو ، راهِ در امتدادِ فرات ، يعنى مسيرِ جزيره را در پيش گرفت . بدين سان ، از كربلا و هيت و ... گذشت و به رَقّه ، در نزديكى صفّين رسيد .