هوادارانش به وى گفتند : اى امير مؤمنان! همان گونه كه آنان آب را بر تو بستند ، آب را بر آنها ببند و مگذار شاميان قطره اى از آن را بـياشامند و بـه شمشير تـشنگى ، هلاكشان سـاز و [ بدين سان ]دستْ بسته بگيرشان ، كه [ اگر چنين كنى ]تو را نيازى به جنگ نيست .
امام عليه السلام فرمود : «نه . به خدا سوگند ، با ايشان همچون خودشان مقابله نمى كنم . قدرى از سرچشمه را براى آنان باز بگذاريد ، كه لبه شمشير ، براى رويارويى با آنان بس است» . ۱
ب ـ آغاز نبرد
۴۰۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبدالملك بن ابى حرّه حنفى ، در يادكردِ آغاز نبرد در ذى حجّه ـ: على عليه السلام ، يكايك ، مردانى بزرگْ منش را فرمانِ [ نبرد ]مى داد و با هر يك ، گروهى [ از رزمندگان ]به ميدان مى رفتند . از ياران معاويه نيز كسى به ميدان مى آمد و گروهى همراهش مى شدند . آن گاه ، سواره و پياده با يكديگر به جنگ برخاسته ، سپس عقب مى نشستند و خوش نداشتند كه با همه عراقيان به رويارويىِ شاميان بروند ؛ زيرا بيم داشتند كه اين كار ، موجب گرفتارى و هلاكت شود و از اين رو ، على عليه السلام ، كسان خود را يكى يكى به ميدان مى فرستاد ؛ يك بار اشتر را و بار ديگر حُجْر بن عَدى كِندى را و بدين ترتيب هر بار يكى از يارانش را مى فرستاد : شَبَث بن رِبعى ، خالد بن معمّر ، زياد بن نضر حارثى ، زياد بن خصفه تَيمى ، سعيد بن قيس ، مَعقِل بن قيس رياحى و قيس بن سعد . در اين ميان ، آن كه بيشتر به ميدان رفت ، اشتر بود .
و معاويه ، پياپى اين كسان را به ميدانِ عراقيان فرستاد : عبد الرحمان بن خالد مخزومى ، ابو اعور سُلَمى ، حبيب بن مَسلَمه فِهْرى ، ابن ذى كِلاع حِمْيَرى ، عبيد اللّه ابن عمر بن خطّاب ، شُرَحبيل بن سِمْط كِنْدى و حمزة بن مالك هَمْدانى . آنان سراسرِ