445
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

ك ـ حمله امام عليه السلام به گروهى كه معاويه در آن بود

۴۲۴.الأخبار الطّوال :على عليه السلام در دل سپاه دشمن فرو مى رفت و با شمشيرش چندان ضربه مى زد كه تيغه آن كج مى شد . سپس [ از دل سپاه] با اندامى خونْ رنگ برون مى آمد تا تيغه شمشيرش را راست گردانند . پس باز مى گشت و [ باز ]در دل سپاه فرو مى شد . [ قبيله] ربيعه در همراهى با وى و پايدارى در جنگ ، از كوشش فروگذار نكردند . خورشيد غروب كرده بود كه ايشان به معاويه نزديك شدند. وى به عمرو گفت : چه مى انديشى؟
گفت : خيمه گاهت را ترك كن!
معاويه از منبرى كه بر آن بود ، فرود آمد و خيمه گاهش را ترك گفت . ربيعيان و پيشاپيشِ آنان على عليه السلام ، پيش تاختند تا بر سراپرده معاويه چيره شدند . پس آن را دريدند و بازگشتند . آن شب ، على عليه السلام در ميان [ مردم] ربيعه خوابيد . ۱

ل ـ نيرنگِ معاويه

۴۲۵.وقعة صِفّينـ در بيان آنچه معاويه به عمرو بن عاص گفت ، آن گاه كه شعر اَشتر به وى رسيد ـ: [ معاويه گفت : ]بر اين انديشده ام كه در نامه اى به على ، [ حكومت ]شام را از او بخواهم ـ و اين ، نخستين چيزى است كه على مرا از آن باز داشت ـ و بدين سان، در دلش شك و ترديد برانگيزم.
عمرو بن عاص خنديد و گفت : تو كجا و فريفتنِ على كجا ، اى معاويه؟
گفت : آيا ما فرزندان عبد مناف نيستم؟
گفت : آرى ؛ امّا نبوّت ، ايشان راست ، نه [ خاندانِ ]تو را . اگر مى خواهى [ آن نامه را] بنويسى ، بنويس .
معاويه ، نامه اى به على عليه السلام نوشت و به مردى از [ قبيله ]سَكاسِك به نام عبد اللّه بن عُقْبه سپرد كه از عراقيانِ دوره گرد بود . نوشت :

1.الأخبار الطوال : ص۱۸۱ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
444

شيرى در شكار دشمن ، بيش از او نبود . رحمتِ فرا گسترِ خداوند بر او باد! ۱

ط ـ آرامش امام عليه السلام در عرصه نبرد

۴۲۲.وقعة صِفّينـ به نقل از ابو اسحاق ـ: در روز[ ى از جنگ] صفّين ، على عليه السلام با نيزه اى كوتاه در دست ، برون آمد و بر سعيد بن قيس هَمْدانى گذشت . سعيد به وى گفت : اى امير مؤمنان! آيا بيم ندارى در حالى كه نزديك دشمن حركت مى كنى ، كسى قصد جانِ تو كند؟
على عليه السلام به وى گفت : «خداوند براى هر كس نگاهبانانى گماشته كه او را نگاه مى دارند از اين كه در چاهى افتد يا ديوارى بر وى فرو ريزد يا گزندى به او رسد ؛ و آن گاه كه قَدَر در رسد ، او را به تقدير وا نهند» . ۲

ى ـ رسوايى عمرو بن عاص

۴۲۳.عيون الأخبار ، ابن قتيبهـ به نقل از مَدائنى ـ: روزى عمرو بن عاص ، معاويه را ديد كه مى خندد . به او گفت : از چه مى خندى اى امير المؤمنين؟ خدايت [ همواره ]شاد كناد!
گفت : از تيزْ ذهنى ات مى خندم ، آن گاه كه در برابر فرزند ابوطالب ، عورتت را عريان كردى! هان ؛ به خدا سوگند ، او را بخشنده و بزرگوار دريافتى ؛ وگرنه اگر مى خواست ، تو را مى كُشت .
عمرو گفت : اى امير المؤمنين! هان ؛ به خدا سوگند ، من سمت راست تو بودم . آن گاه كه على تو را به مبارزه فرا مى خوانْد ، چشمانت چپ مى شد ، نَفَسَت بَند مى آمد و حالتى در تو ظاهر مى گشت كه دوست نمى دارم برايت بگويم . پس يا به خود بخند و يا دست بردار . ۳

1.وقعة صفّين : ص۴۷۷ .

2.وقعة صفّين : ص۲۵۰ .

3.عيون الأخبار ، ابن قتيبة : ج ۱ ص ۱۶۹ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 189270
صفحه از 896
پرینت  ارسال به