شيرى در شكار دشمن ، بيش از او نبود . رحمتِ فرا گسترِ خداوند بر او باد! ۱
ط ـ آرامش امام عليه السلام در عرصه نبرد
۴۲۲.وقعة صِفّينـ به نقل از ابو اسحاق ـ: در روز[ ى از جنگ] صفّين ، على عليه السلام با نيزه اى كوتاه در دست ، برون آمد و بر سعيد بن قيس هَمْدانى گذشت . سعيد به وى گفت : اى امير مؤمنان! آيا بيم ندارى در حالى كه نزديك دشمن حركت مى كنى ، كسى قصد جانِ تو كند؟
على عليه السلام به وى گفت : «خداوند براى هر كس نگاهبانانى گماشته كه او را نگاه مى دارند از اين كه در چاهى افتد يا ديوارى بر وى فرو ريزد يا گزندى به او رسد ؛ و آن گاه كه قَدَر در رسد ، او را به تقدير وا نهند» . ۲
ى ـ رسوايى عمرو بن عاص
۴۲۳.عيون الأخبار ، ابن قتيبهـ به نقل از مَدائنى ـ: روزى عمرو بن عاص ، معاويه را ديد كه مى خندد . به او گفت : از چه مى خندى اى امير المؤمنين؟ خدايت [ همواره ]شاد كناد!
گفت : از تيزْ ذهنى ات مى خندم ، آن گاه كه در برابر فرزند ابوطالب ، عورتت را عريان كردى! هان ؛ به خدا سوگند ، او را بخشنده و بزرگوار دريافتى ؛ وگرنه اگر مى خواست ، تو را مى كُشت .
عمرو گفت : اى امير المؤمنين! هان ؛ به خدا سوگند ، من سمت راست تو بودم . آن گاه كه على تو را به مبارزه فرا مى خوانْد ، چشمانت چپ مى شد ، نَفَسَت بَند مى آمد و حالتى در تو ظاهر مى گشت كه دوست نمى دارم برايت بگويم . پس يا به خود بخند و يا دست بردار . ۳