447
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

و امّا اين كه گفته اى از عقل هاى ما آن قدر باقى مانده كه با آن ، بر گذشته پشيمانى خوريم ؛ پس [ بدان كه] من نه از عقلم كاسته شده و نه از كارم پشيمانم .
و امّا اين كه [ حكومتِ] شام را خواسته اى ؛ من چنان نباشم كه آنچه را ديروز از تو دريغ داشته ام ، امروز به تو عطا كنم .
و امّا اين كه ما در بيم [ از مرگ] و اميد [ به زنده ماندن] يكسانيم ؛ تو در شك ، بيش از من در يقين ، پايدار نيستى ، و شاميان بر دنيا ، حريص تر از عراقيان بر آخرت نيستند .
و امّا اين كه گفته اى ما فرزندان عبد مناف هستيم و ما را بر يكديگر برترى نيست ؛ به جانم سوگند ، ما فرزندانِ يك پدريم ؛ ليكن اميّه همانند هاشم ، حَرْب همچون عبد المطّلب ، ابو سفيان چون ابو طالب ، مهاجر [ در راه خدا ]مانند آزاد شده [ به دست پيامبر خدا] ، و حق پيشه مثل باطل پيشه نباشد . افزون بر اينها ، فضيلتِ نبوّت از آنِ [ خاندان] ماست كه با آن ، [ كافرانِ ]گردنفراز را گردن شكستيم و [ مؤمنانِ ]سرشكسته را سربلند ساختيم . والسّلام!» . ۱

2 / 10

سخت ترين روزها

الف ـ پيكار پنج شنبه

روز پنج شنبه ، سخت ترين و هولناك ترين روز نبرد صِفّين بود . در اين روز ، امام عليه السلام هم فرماندهى سپاه را عهده دار بود و هم در ميان معركه ، به جنگى سخت مى پرداخت .
امام عليه السلام با نبرد سترگ و شورانگيز خود ، سپاهش را بر مى انگيخت كه در دل جنگ فرو روند . در آن روز ، حتّى لحظه اى جنگ آرام نگرفت ، چندان كه سپاهيان در حال نبرد ، نماز گزاردند .

1.وقعة صفّين : ص۴۷۱ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
446

امّا بعد ؛ من گمان دارم اگر تو مى دانستى جنگ با ما و تو چنين مى كند كه كرده و خود [ بهتر] مى دانيم ، هرگز با هم به نبرد نمى پرداختيم . اگرچه پيش از اين ، عقل هاى ما مغلوبِ [هوس هامان ]شد ، اينك براى ما آن قدر عقل مانده كه پشيمانى خورِ گذشته باشيم و بر آنچه باقى مانده ، مصالحه كنيم .
من [ حكومتِ] شام را از تو خواستم ، مشروط به اين كه ملزم به بيعت با تو و فرمانبردارى ات نباشم ، و تو از آن خوددارى كردى ؛ امّا خداوند آنچه را از من دريغ داشتى ، مرحمتم فرمود . امروز من تو را به همانى فرا مى خوانم كه ديروز فرا خواندم . اميد من به زنده ماندن ، چيزى جز همان اندازه كه تو اميد دارى ، نيست ؛ بيمم از مرگ ، جز به اندازه بيم تو نيست .
به خدا سوگند ، سپاهيان كاسته شده و مردان از ميان رفته اند . ما ، همه ، فرزندان عبد مناف هستيم و هيچ يك از ما را بر ديگرى برترى اى نيست ، مگر همين برترىِ [ پيش گامى در صلح ]كه بر اثر آن ، نه عزيزى خوار مى شود و نه آزاده اى ، به بردگى مى رود . والسّلام! ۱

م ـ پاسخِ امام عليه السلام

۴۲۶.وقعة صِفّين :چون نامه معاويه به على عليه السلام رسيد ، آن را خواند و گفت : «شگفتا از معاويه و نامه اش!» . سپس عبيد اللّه بن ابى رافع ، كاتبِ خويش را خواست و گفت : «به معاويه بنويس :
امّا بعد؛ نامه ات مرا رسيد . گفته اى اگر تو و ما مى دانستيم جنگ با ما و تو چه مى كند ، هرگز با يكديگر به نبرد بر نمى خاستيم . [ بدان] من و تو را از جنگ ، نهايتى است كه فرا نرسيده است . اگر من براى خدا كشته شوم و سپس زنده گردم ، آن گاه هفتاد بار كشته و ديگر بار زنده شوم ، از سختكوشى براى خدا و جهاد با دشمنان او دست برنمى دارم .

1.وقعة صفّين : ص۴۷۰ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163479
صفحه از 896
پرینت  ارسال به