451
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

اشعث گفت : به خدا سوگند ، اگر دعوتشان را نپذيرى ، از تو كناره خواهم گرفت .
يمنى ها به اشعث گرويدند و او گفت : به خدا سوگند ، يا دعوت ايشان را اجابت مى كنى و يا تو و يارانت را ، به ايشان مى سپاريم! ۱

ج ـ امام عليه السلام در محاصره سِيَه پيشانى ها

۴۳۲.مروج الذَّهبـ پـس از بـيانِ بـرافراشته شـدنِ قرآن ها ـ: چون بسيارى از عراقيان چنين ديدند ، گفتند : «[ داورى ]كتاب خدا را اجابت مى كنيم و به سوى آن باز مى گرديم» . و [ در حقيقت ، ]ايشان دوستار سازش بودند .
به على عليه السلام گفته شد : معاويه حق را به تو عرضه كرد و به كتاب خدا فرا خوانْدت . پس ، از او بپذير . و آن روز ، از همه سرسخت تر در اين سخن ، اشعث بن قيس بود . پس على عليه السلام گفت : «اى مردم! همواره كار شما چنان بود كه مى خواستم ، تا آن گاه كه جنگْ زخمى تان كرد . به خدا سوگند ، به راستى كه جنگ شما را درگرفت و وا نهاد . من ديروز فرمانده بودم و امروز فرمانبَرم و به راستى ، شما خواهانِ زنده ماندن هستيد!» . ۲

د ـ بازگشت اشتر از عرصه نبرد

۴۳۳.وقعة صِفّينـ به نقل از ابراهيم بن اشتر ، در بيان ماجراى پس از برافراشته شدن قرآن ها ـ: اشتر گفت : اى امير مؤمنان! صفوف عراق را بر صف هاى شاميان بتازان تا ايشان بر خاك افتند .
پس حَكَميّت خواهان بانگ برآوردند : همانا على امير مؤمنان ، داورى را پذيرفته و به حكم قرآن ، خشنود است و او را جز اين نرسد .
اشتر گفت : اگر امير مؤمنان ، حكم قرآن را پذيرفته و بدان خشنود است ، من نيز به آنچه وى بدان رضايت دهد ، راضى ام .

1.تاريخ اليعقوبى : ج۲ ص۱۸۸ .

2.مروج الذهب : ج۲ ص۴۰۰ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
450

افتند ؛ و اگر نپذيرند نيز چنين شود . آنان را به كتاب خدا فرا خوان تا ميان تو و ايشان داور باشد . بدين سان ، تو به خواست خويش از آنان دست مى يابى . من همواره اين مطلب را [ در نظر داشتم ؛ ليكن] به تأخير مى افكندم تا زمان نيازت به آن فرا رسد .
معاويه اين رأى را نيك شناخت و گفت : راست گفتى . ۱

ب ـ بر افراشته شدنِ قرآن ها

۴۳۱.تاريخ اليعقوبى :ياران على عليه السلام برتاختند و بر ياران معاويه چيرگى قاطعى يافتند تا اين كه به معاويه بس نزديك شدند . آن گاه ، معاويه اسبش را خواست تا با آن بگريزد .
عمرو بن عاص به وى گفت : به كدام سو [ مى روى]؟
گفت : مى بينى چه پيش آمده است! آيا انديشه اى دارى؟
گفت : تنها يك چاره باقى مانده است : قرآن ها را برافرازى و ايشان را به حكم آن فرا خوانى و بدين سان ، آنان را باز دارى و شدّتشان را در هم شكنى و در نيروشان سستى افكنى .
معاويه گفت : آنچه خواهى ، كن!
پس قرآن ها را برافراشتند و ياران على عليه السلام را به داورىِ قرآن فرا خواندند و گفتند : شما را به كتاب خدا فرا مى خوانيم .
على عليه السلام گفت : «اين ، نيرنگ است . ايشان اهلِ قرآن نيستند» .
اشعث بن قيس كِنْدى به اعتراض برخاست ـ معاويه پيش تر دلش را به دست آورده ، طىّ نامه اى او را به سوى خود فرا خوانده بود ـ و گفت : آنان ما را به حق دعوت كرده اند .
على عليه السلام گفت : «همانا جز اين نيست كه ايشان با شما نيرنگ مى بازند و قصد دارند شما را از خود ، باز دارند» .

1.وقعة صفّين : ص۴۷۶ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 189074
صفحه از 896
پرینت  ارسال به