خود بجنگد .
جمله معروف امام عليه السلام هنگام پذيرش حكميّت كه : «لَقَد كُنتُ أمسِ أميرا ، فَأصْبَحْتُ اليَومَ مَأمُورا ! وكُنتُ أمسِ ناهيا ، فَأصْبَحْتُ اليَومَ مَنِهيّا ! ؛تا ديروز ، فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته ام و تا ديروز ، خود ، نهى كننده بودم و امروز ، نهى شده ام»۱ نشان دهنده اين واقعيت تلخ است .
2 . چرا ابو موسى؟
اكنون اين سؤال مطرح است كه : چرا امام عليه السلام شخص ساده لوحى را با سوء سابقه به عنوان نماينده خود در جريان حكميّت تعيين كرد؟ آيا نمى دانست با تعيين ابوموسى به عنوان حَكَم ، نتيجه حكميّت چه خواهد شد؟
پاسخ اين است كه : آرى ، امام عليه السلام مى دانست كه نتيجه چه خواهد شد ولى امّا همان جريان فشارى كه امام عليه السلام را وادار به پذيرش حكميّت كرد ، او را ناچار به پذيرش نمايندگى ابو موسى نيز نمود . هرچه امام عليه السلام تلاش كرد كه عبد اللّه بن عبّاس يا مالك اَشتر به عنوان حَكمَ تعيين شود ، آنها نپذيرفتند .
3 . موضوع داورى
اكنون بايد ديد موضوع داورى چه بود و داوران درباره چه چيزى بايد مى انديشيدند و رأى مى دادند؟
در متن پيمان نامه حكميّت ، چيزى كه موضوع داورى را روشن كند و همچنين اختيارات و وظايف داوران را مشخص نمايد ، ديده نمى شود .
به نظر مى رسد موضوع حكميّت ، حلّ اختلاف طرفين در همه موارد است و نيازى به ذكر آن نيست .
بنا براين ، منحصر كردن موضوع حكميت در جنگ صِفّين به مسئله قاتلان عثمان ، صحيح نيست ؛ بلكه موضوع حكميّت ، همه مسائل مورد اختلاف ميان امام عليه السلام و