برخاست و گفت : «سپاس خداى راست ، هر چند روزگار ، اين فاجعه دشوار و حادثه بزرگ را پيش آورده است، و شهادت مى دهم كه معبودى جز اللّه نيست و محمد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست .
امّا بعد ؛ همانا نافرمانى موجب حسرت است و پشيمانى در پى دارد . من درباره اين دو داور و اين حكميّت ، فرمانم را به شما ابلاغ كردم و رأيم را با شما در ميان نهادم . اى كاش از رأىِ قَصير پيروى مى كردند . ۱ امّا شما سر باز زديد و به خواست خود عمل كرديد . پس [ كار ]من و شما مصداق سخن آن شاعر هوازِن است :
من در مُنعرَج اللّوى رأى خود را با شما در ميان نهادمولى شما در چاشتگاه روز ديگر به فايده آن آگاه شديد .
هلا كه اين دو مردى كه شما به داورى شان برگزيديد ، به راستى حكم قرآن را پشت سر افكندند و آنچه را قرآن ميرانده ، زنده داشتند و هر يك از آن دو ، بى هيچ هدايتى از سوى خداوند ، از خواهش نَفْس خويش پيروى كرد .
پس بدون داشتن حجّت روشن و سنّتِ از پيش رفته ، داورى كردند و در داورى شان به اختلاف افتادند و هيچ يك ره نيافتند . پس خداوند و پيامبرش و مؤمنانِ شايسته ، از ايشان بيزارند . براى حركت به شام ، آماده و مهيّا شويد و به خواستِ خدا ، دوشنبه در اردوگاهتان فراهم آييد» . ۲
ب ـ يارى خواستن امام عليه السلام از خوارج در جنگ با معاويه
۴۶۵.أنساب الأشرافـ به نقل از ابو مجلز ـ: على عليه السلام به خوارج پيغام داد : «هر جا مى خواهيد ، برويد و در زمين فساد نكنيد ، كه تا وقتى آشوبى بر پا نكنيد ، من شما را تحريك [ به حمله و جنگ ]نمى كنم» .
پس خوارج در راه شدند تا به نهروان رسيدند . على عليه السلام بر آن شد كه به صِفّين رود .