پراكندگى مان را سامان بخشد و با آن در باقى مانده روابطمان به هم نزديك شويم ، به آن مى گراييم و جز آن را فرو مى گذاريم» . ۱
۴۷۲.تاريخ بغدادـ به نقل از جابرـ: همانا در روز نهروان شاهد بودم كه على عليه السلام ، چون آن جماعت را ديد ، به يارانش گفت : «باز ايستيد!» . سپس ايشان را ندا داد : «كشندگان عبد اللّه بن خبّاب را به ما سپاريد تا قصاصشان كنيم» ـ و عبد اللّه ، كارگزار على عليه السلام در نهروان بود ـ .
گفتند : ما ، همه ، او را كشتيم! ۲
ب ـ خطابه امام عليه السلام در ميان صف دو سپاه
۴۷۳.الأخبار الموفّقيّاتـ به نقل از على بن صالح ـ: چون صف دو سپاه در نهروان آرايش نظامى گرفتند ، امير مؤمنان على بن ابى طالب ، ميان دو صف آمد و سپس گفت : «امّا بعد ؛ اى جماعتى كه رسمِ ستيزه و گم راهى به شورشتان وا داشته و خواهش نَفْس و انحراف ، از حق دورتان كرده است! همانا بيمتان مى دهم كه فردا صبحگاهان ، بر كناره اين نهر يا كرانه اين صحرا بى جان بيفتيد ، بى آن كه از پروردگارتان دليلى روشن و حجّتى آشكار داشته باشيد . آيا من شما را از اين داورى نهى نكردم و برحذر نداشتم و آگاهتان نكردم كه درخواست داورى از سوى اين مردم [شامى ]فريبگرى و نيرنگ ورزى است؟
پس ، از فرمان من سرپيچيديد و خِردورزى را كنار نهاديد و نافرمانى ام كرديد ، چندان كه به داورى تن دادم ؛ و از آن دو داور ، پيمان و ميثاق ستاندم و فرمانشان دادم كه آنچه را قرآن زنده داشته ، زنده دارند و آنچه را قرآن ميرانده ، بميرانند ؛ [ امّا ]از فرمانم سرْ باز زدند و به خواهش نَفْس رفتار كردند . از اين رو ، ما بر همان امر نخستين هستيم . پس به كجا روانيد و كجا به سرگشتگى كشانده مى شويد؟» .