501
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

3 / 7

نبرد

الف ـ دعا پيش از نبرد

۴۷۵.امام باقر عليه السلام :همانا على عليه السلام در نبرد با خوارج ، چنين دعا كرد : «بار خدايا ! اى پروردگار خانه آباد و بام برافراشته و درياى پرخروش و كتابِ برنوشته! از تو پيروزى مى خواهم بر آنان كه كتاب تو را فرا پُشت خود افكندند و با سركشى بر تو ، از امّت احمد ، جدا گشتند» . ۱

ب ـ فرمان نبرد

۴۷۶.مروج الذّهبـ در بيان جنگ با خوارج ـ: چون على عليه السلام بر خوارج فراز آمد ، گفت : «اللّه اكبر ! خدا و پيامبرش راست گفته اند» .
پس دو سپاه،روياروى هم صف آراستند و على عليه السلام خود، پيشاپيش آنان ايستاد و ايشان را به بازگشت و توبه فراخواند و آنان ، پرهيز كردند و به سوى يارانِ او تير انداختند . به امام عليه السلام گفته شد : آنان، ما را تيرباران كردند .
پس گفت : «دست باز داريد!» .
ياران على عليه السلام ، آن گفته را سه بار نزد وى تكرار كردند و او [ همچنان] از ايشان خواست كه دست باز دارند ، تا زمانى كه مردى آغشته به خون نزد وى آورده شد .
على عليه السلام گفت : «اللّه اكبر! اينك جنگ با آنان روا شد . بر ايشان بتازيد» . ۲

ج ـ نبردِ شخص امام عليه السلام

۴۷۷.الكامل ، مبرّد :مردى از خوارج برون آمد ، از آن پس كه على عليه السلام گفت : «باز گرديد و

1.الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَدعو عَلَى الخَوارِجِ فَيَقولُ في دُعائِهِ : اللّهُمَّ رَبَّ البَيتِ المَعمور ِ، وَالسَّقفِ المَرفوعِ ، وَالبَحرِ المَسجورِ ، وَالكِتابِ المَسطورِ ، أسأَلُكَ الظَّفَرَ عَلى هؤُلاءِ الَّذينَ نَبَذوا كِتابَكَ وَراءَ ظُهورِهِم ، وفارَقوا اُمَّةَ أحمَدَ عُتُوّاً عَلَيكَ (قرب الإسناد : ص۱۲ ح۳۷) .

2.مروج الذهب : ج۲ ص۴۱۶ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
500

خطيبِ خوارج گفت : امّا بعد ؛ اى على! آن گاه كه ما به داورى روى آورديم ، مرتكب كفر شديم . پس اگر تو [ نيز ]همانند ما توبه كنى ، ما با تو و از توايم ؛ و اگر خوددارى كنى ، ما يكْ پارچه به تو اعلان جنگ مى كنيم ، كه همانا خداوند ، خيانت پيشگان را دوست نمى دارد .
على عليه السلام گفت : «تندبادى شما را فراگيرد و از شما هيچ كس باقى نمانَد! آيا پس از ايمان آوردنم به خدا و جهادم در راه او و هجرتم همراه پيامبر خدا ، به كفر اقرار كنم؟! اگر چنين كنم ، به گم راهى در مى افتم و از رهيافتگان نيستم . امّا به جماعتى سبُكْ مغز و بى خِرَد ، مبتلا شده ام ، و خداست آن كه از او يارى مى توان خواست» . ۱

ج ـ برافراشتن پرچم اَمان

۴۷۴.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابوسَلَمه زُهْرى ـ: على عليه السلام ، پرچم اَمان را به دست ابو ايّوب برافراشت . ابو ايّوب ، آنان را ندا داد : هر يك از شما كه دست به قتل نزده و متعرّضِ كسان نشده باشد و زير اين پرچم آيد ، در امان است ؛ و هر كه از شما به كوفه يا مدائن روان شود و از اين جماعت جدا گردد ، [ نيز ]در امان است . پس از آن كه به قاتلان برادرانمان از ميان شما دست يابيم ، ما را نيازى به ريختن خون شما نيست .
فَروَة بن نوفل اشجعى گفت : به خدا سوگند ، نمى دانم چرا با على مى جنگيم . جز اين نمى انديشم كه بازگردم تا در جنگ با او يا دنباله روى از وى ، بصيرت يابم . سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنيجين ۲ و دَسْكره فرود آمد . جماعتى ديگر هم برون آمده ، پراكنده شدند و در كوفه جاى گرفتند . نزديك به يكصد تن هم به على عليه السلام پيوستند . و اينان ، در جمع ، چهار هزار تن بودند . و دو هزار و هشتصد تن از خوارج با عبد اللّه بن وَهْب ماندند . ۳

1.الأخبار الموفّقيّات : ص۳۲۵ ح۱۸۱ .

2.شهرى مشهور در كنار نهروان در ناحيه جبل و از توابع بغداد است (معجم البلدان : ج ۱ ص ۴۹۹) .

3.تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۸۶ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 165174
صفحه از 896
پرینت  ارسال به