ج ـ نيرنگ معاويه در كشتن مالك اشتر
۵۰۶.تاريخ الطبرىـ به نقل از يزيد بن ظبيان همدانى ـ: معاويه كسى را در پى «جايستار» ، از ماليات پردازان ، فرستاد و به وى گفت: مالك، استاندار مصر شده است. اگر او را از بين ببرى، تا زنده اى از ماليات معافى. پس هر نقشه اى مى توانى بكش.
جايستار بيرون رفت تا به قلزم رسيد و آن جا ماند. مالك از عراق به سوى مصر رهسپار شد. چون به قلزم رسيد، جايستار به استقبال او شتافت و گفت: اين خانه، اين طعام واين هم علوفه. من هم مردى از خراج دِهانم.
مالك نزد او فرود آمد. دهقان براى او و مركبش غذا و علوفه آورد. چون غذا خورد، شربتى از عسل برايش آورد كه آن را زهر داده بود و به مالك خوراند. چون مالك نوشيد، جان داد.
معاويه رو به مردم شام كرده ، مى گفت: على، مالك اشتر را به سوى مصر روانه كرده است. دعا كنيد كه خدا شرّ او را از شما برگردانَد.
مردم هر روز مالك را نفرين مى كردند. تا آن كه مردى كه مالك را شربت زهرآلود داده بود، نزد معاويه آمد و خبر مرگ مالك را داد. معاويه در بين مردم به سخن ايستاد و خدا را حمد و ثنا كرد و گفت: امّا بعد؛ على بن ابى طالب، دو دستِ راست داشت، يكى در جنگ صفّين قطع شد ـ مقصودش عمّار ياسر بود ـ و ديگرى امروز ـ و مقصودش مالك اشتر بود ـ . ۱
د ـ اندوه امام عليه السلام
۵۰۷.تاريخ اليعقوبى:چون خبر كشته شدن محمّد بن ابى بكر و مالك اشتر به على عليه السلام رسيد، بر مرگ آن دو به شدّت ناليد و به درد آمد و فرمود: «اى مالك! گريه كنندگان بايد بر