561
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

نقش آفرينان آن حركت، مانند طلحه و زبير)، در پى باز گرداندن جامعه به سيره و سنّت نبوى نبودند. آنان، براى حاكميت يافتن ارزش هاى اصيل اسلامى، شمشير نمى زدند. انحصارطلبى هاى حزبى و تصميم گيرى هاى قبيله اى بنى اميّه در حكومت ـ كه از مجراىِ حكومت عثمان شكل مى گرفت ـ ، آنان را به ستوه آورده بود. براى آنها هدف از برچيدن بساط عثمان و بيعت با على عليه السلام ، به واقع، گشودن اين گره و حلّ اين مشكل بود ؛ گرچه در شعار، چيز ديگرى مى گفتند.
امّا امام على عليه السلام بعد از آن همه اصرار مردمان و انكار و تن زدن هاى او، زمام خلافت را به دست گرفت، تا مگر حقّى را بازستاند و جامعه را به سيره و سنّت نبوى باز گرداند . چنين بود كه امام عليه السلام فرمود:
لَيسَ أمري و أمركُم واحِداً . إنّي اُريدُكُم للّهِِ وأنتُم تُريدونَني لِأَنفُسِكُم .۱خواست من و شما يكى نيست . من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهيد .

2 . خيانت خواص و پيروى عوام از آنان

در روزگار حاكميت امير مؤمنان، نقش بنيادين در تصميم گيرى هاى غالب مردم را رؤساى قبايل، ايفا مى كردند. امام عليه السلام بسى تلاش كرد تا معيارگرايى را در صفحه ذهن و صحنه زندگى مردم بگستراند، تا آنان، راه را با معيار حق برگزينند و مردمان را بدان بسنجند، نه اين كه حق را با معيار افراد و شخصيت هاى برجسته و ... .
متأسّفانه، تلاش امام على عليه السلام در اين زمينه، به نتيجه مطلوب نرسيد. چيرگى وضع ـ بدان گونه كه گفته آمد ـ ، مانع جدّى اصلاحات بنيادى حكومت على عليه السلام بود و اين براى امام، سختْ رنج آور بود كه تصميم هاى ايشان، گاه با مخالفت فردى كه جمعى انبوه را به دنبال داشت، سِتَروَن مى ماند.

1.نهج البلاغة : خطبه ۱۳۶ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
560

2 . نقش مردم كوفه در حكومت على عليه السلام

در جغرافياى سياسى صدر اسلام، سرزمين عراق، نقش پل ارتباطى بين شرق وغرب اسلامى را بازى مى كرد و از جمله مراكز تأمين نيروى نظامى براى قدرت مركزى بود و در عراق، كوفه از جايگاهى ويژه ونقشى حسّاس تر برخوردار بود .
نكته اى كه بسى جاى تأكيد و تأمّل دارد، بافت قبيله اى موجود در كوفه و حاكميت خوى قبيله گرايى و چيرگى فرهنگ و معيارهاى زندگانى قبيله اى بر رفتارها و مُناسبات آنهاست. در اين فرهنگ، رئيس قبيله، نقش آفرين حركت ها و تلاش هاست و ديگر افراد، پيروانى بى اختيار و دنباله روانى بدون موضع اند.
از اين رو، بايد با تأكيد ، اين حقيقت را باز گوييم كه وقتى گفته مى شود كه مردم، على عليه السلام را تنها گذاشتند، يعنى خواص، نخبگان و رؤساى قبايل جامعه اسلامى، او را وا گذاشتند. اين واقعيت تلخ، در مردم عراق و بويژه كوفيان، نمود روشن ترى دارد.
اكنون و پس از بيان آنچه كه چونان درآمدى بر اين بحث آمد، به بررسى علل تنها ماندن على عليه السلام ، بر اساس سخنان و كلام خود مولا مى پردازيم.

تنهايى على عليه السلام از زبان خود او

على عليه السلام ، خود به گونه اى روشن و به بهترين وجه، از رويگردانى مردم از حكومتش سخن گفته است و چرايى و چگونگى رويكرد آغازين، و رويگردانى واپسين آنان را به خويش ، ضمن خطابه ها و پاسخگويى به پرسش ها بيان كرده است.
اكنون بر آنيم كه زمينه ها، دلايل و علل رويگردانى مردم و تنهايى على عليه السلام را بررسى كنيم:

1 . تضادّ خواست ها

نخستين دليل فاصله گرفتن مردم از امام على عليه السلام ، تفاوت بنيادين دو گونه نگاه به حكومت بود. به واقع، اين دو نگاه، تضادّى اصولى در انگيزه ها و هدف ها داشت.
بخش عظيمى از مردمِ شركت كننده در خيزش عليه عثمان (بويژه شمارى از

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 165147
صفحه از 896
پرینت  ارسال به