567
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

دهنده به مردم گفت:
به درستى كه سرهايى مى بينم كه رسيده اند و هنگام چيدن آنها رسيده است و من عهده دار اين كارم و گويا به خون ها مى نگرم كه ميان عمامه ها و ريش ها موج مى زند .....بدانيد كه شمشيرم به زودى از خون شما سيراب گردد و پوستتان را جدا كند . پس هركه مى خواهد ، خون خود را حفظ كند . ۱
حجّاج در همان آغازين سخن خود، نشان داد كه از چشمانش مرگ مى بارد و از شمشيرش خون. او در دومين روز حكومتش ، بيانيه اى صادر كرد كه آن را در كوى ها و برزن هاى كوفه، جار زدند:
بدانيد كه ما به ياران مُهلّب ، سه روز مهلت داديم و هركه را پس از آن بگيريم ، كيفرش زدنِ گردن اوست . ۲
و براى اين كه نشان دهد اين بيانيه بدون هيچ ترديدى اجرا خواهد شد، به فرمانده نيروى انتظامى و حاجب خود، زياد بن عروه دستور داد كه شمارى از سپاه در شهر بگردند و مردم را به جبهه اعزام كنند و هر آن كه را تأخير كرد و يا امتناع ورزيد، بكشند.
اصلاح، رام كردن و ايجاد آرامش در زير برق شمشير! اين، همان اصلاحى است كه امام على عليه السلام آن را به بهاى فاسد شدن اصلاح كننده مى دانست و حاضر نبود بپذيرد و جامعه را بدين گونه به «صلاح» آورَد. او نمى توانست به سياستى تن در دهد كه مشكل حكومت را به بهاى تباه ساختن ارزش هاى انسانى حل مى كند.

5 . عوامل جنبى

آنچه تا بدين جا برشمرديم، اصلى ترين عوامل سستى مردم و تنهايى امام على عليه السلام در روزگار پايانى حكومت ايشان بود. عوامل ديگرى نيز براى اين كناره گيرى مردم،

1.الفتوح : ج ۷ ص ۸ ـ ۱۰ .

2.الفتوح : ج ۷ ص ۱۳ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
566

و امامِ عادل را نمى گزارد و از اطاعت او و همبستگى و همدلى با او ـ كه برترين حقّ پيشواست ـ تن مى زند، در چنگال فتنه خواهد افتاد و در آتش سقوط، خواهد سوخت.
سى و چهار سال پس از شهادت امام على عليه السلام پيشگويى آن بزرگوار درباره كوفيان، به روشنى تحقّق يافت. به روزگار خلافت عبد الملك بن مروان، گروهى از خوارج كه «اَزارقه» ناميده مى شدند، در ناحيه اهواز، عليه حكومت مركزى قيام كردند. تنها نقطه اى كه مى توانست بدان جا نيرو گسيل كند، كوفه بود. مردم، زير بار نرفتند و از رفتن به نبرد، تَن زدند. عبد الملك در خطابه اى حماسى، از خواص و نزديكانش چاره جويى كرد و گفت:
چه كسى براى آنان داوطلب مى شود ، با شمشيرى بُرنده و نيزه اى آبديده ؟ ۱
همه سكوت كردند. حَجّاج بن يوسف كه به تازگى عبد اللّه بن زبير را در مكّه سركوب كرده بود ، به پا خاست و اعلام آمادگى كرد؛ امّا عبد الملك، نپذيرفت و ضمن اشاره به مشكل اعزام نيرو به جبهه اهواز، از آنان خواست كه توانمندترينْ افرادِ خود را براى امارت عراق و جنگ با ازارقه، نامزد كنند. باز هم تنها كسى كه اعلام آمادگى كرد، حجّاج بن يوسف بود.
نكته جالبْ اين است كه عبد الملك، از حَجّاج مى پرسد كه چگونه مى خواهد اين مردم سركش و گريزپا را به پيروى وا دارد؟ ۲ و حَجّاج پاسخ مى دهد كه : زبان شمشير و ابزار خشونت! با آنان با زبان شمشير سخن خواهد گفت و تازيانه خشونت را برخواهد كشيد. سياست تهديد و تطميع را خواهد گستراند و ريشه مخالفان را از بُنْ برخواهد كَند.عبد الملك، اين شيوه را پسنديد و به سال 74 هجرى، حجّاج را به حكومت كوفه و بصره گمارد و او در نخستين رويارويى با مردم، در خطابه اى هشدار

1.الفتوح : ج ۷ ص ۵ .

2.الفتوح : ج ۷ ص ۶ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 189418
صفحه از 896
پرینت  ارسال به