59
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

۲۲.الإرشاد:چون مردم در جنگ اُحد از گِرد پيامبر صلى الله عليه و آله پراكنده شدند و امير مؤمنان ، ايستادگى كرد ، [ پيامبر صلى الله عليه و آله ]به او فرمود : «تو چرا با مردم نرفتى؟» .
امير مؤمنان گفت : بروم و تو را وا نهم ، اى پيامبر خدا؟! به خدا سوگند كه نمى روم تا كشته شوم و يا خداوند ، وعده يارى به تو را تحقّق بخشد .
پس پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى على ! مژده باد كه خداوند ، وعده اش را تحقّق مى بخشد و مشركان ، ديگر هيچ گاه مانند امروز بر ما دست نمى يابند!» .
سپس به گروهى كه به او رو آورده بودند ، نگريست و به على عليه السلام فرمود : «اى على ! كاش به اينان حمله مى بردى» .
امير مؤمنان ، حمله برد و هشام بن اميّه مخزومى را از آنان كُشت و گروه ، در هم شكست .
پس گروه ديگرى رو آوردند و پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «به اينان حمله كن!» ، كه بر آنان حمله كرد و عمرو بن عبد اللّه جُمحى را از آنان كُشت و آنان نيز پراكنده شدند .
سپس گروه ديگرى رو آوردند و پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «به اين گروه ، حمله كن !» كه بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالك عامرى را از آنان كُشت و گروه ، در هم شكست و پس از آن ، ديگر هيچ يك از آنان بازنگشت .
مسلمانانِ فرارى به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله باز آمدند و مشركان ، به مكّه بازگشتند . پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به مدينه بازگشت . پس فاطمه عليها السلام به استقبال او آمد و با ظرف آبى كه همراه داشت ، صورت پدر را شست . در پى او ، على عليه السلام آمد كه دستش تا شانه خونين بود و «ذوالفقار» را همراه داشت . آن را به فاطمه عليها السلام داد و گفت : اين شمشير را بگير كه


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
58

۲۱.امام صادق عليه السلام :چون در جنگ اُحُد ، مردم از گِرد پيامبر صلى الله عليه و آله پراكنده شدند ، ايشان ، رو به آنان مى فرمود : «من ، محمّد هستم . من پيامبر خدايم . كشته نشده و نمرده ام» . . .
مشركان ، از سمت راست به پيامبر صلى الله عليه و آله حمله كردند كه على عليه السلام ، آنان را پراكنده مى كرد و چون پراكنده شان مى ساخت، از سمت چپ به پيامبر صلى الله عليه و آله يورش مى بردند و پيوسته ، در اين حال بود تا آن كه شمشيرش شكست و سه تكّه شد .
پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و شمشير شكسته اش را پيش ايشان [بر زمين] نهاد و گفت:اين شمشير من شكسته است.
آن روز ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، ذوالفقار را به او داد و چون پيامبر صلى الله عليه و آله ، لرزش پاهاى على عليه السلام را از فراوانى كارزار ديد ، سر به آسمان بلند كرد و در حالى كه مى گريست ، گفت : «اى پروردگار ! به من وعده داده اى كه از دينت پشتيبانى كنى ، و اگر بخواهى ، مى توانى» .
پس على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله رو آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! همهمه شديدى مى شنوم و مى شنوم كه مى گويد : «حَيزوم ، ۱ به پيش!» و قصد ضربه زدن به كسى را نمى كنم ، جز آن كه پيش از ضربت من ، بى جان فرو مى افتد .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين ، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام با فرشتگان اند» .
سپس جبرئيل عليه السلام آمد و كنار پيامبر خدا ايستاد و گفت: «اى محمّد ! بى گمان ، اين كار ، ازخودگذشتگى است» .
[ پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «على از من است و من از على ام» . جبرئيل عليه السلام گفت : «و من هم از شمايم» .
سپس ، مشركان در هم شكسته شدند . ۲

1.حيزوم ، نام مَركب جبرئيل عليه السلام است .

2.الإمام الصادق عليه السلام : لَمّا انهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله انصَرَفَ إلَيهِم بِوَجهِهِ وهُوَ يَقولُ : أنَا مُحَمَّدٌ ، أنَا رَسولُ اللّه ِ ، لَم اُقتَل ولَم أمُت ... وكانَ النّاسُ يَحمِلونَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله المَيمَنَةَ فَيَكشِفُهُم عَلِيٌّ عليه السلام ، فَإِذا كَشَفَهُم أقبَلَتِ المَيسَرَةُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى تَقَطَّعَ سَيفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ ، فَجاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَطَرَحَهُ بَينَ يَدَيهِ وقالَ : هذا سَيفي قَد تَقَطَّعَ ، فَيَومَئِذٍ أعطاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ذَا الفَقارِ ، ولَمّا رَأَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله اختِلاجَ ساقَيهِ مِن كَثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وهُوَ يَبكي وقالَ : يا رَبِّ وَعَدتَني أن تُظهِرَ دينَكَ وإن شِئتَ لَم يُعيِكَ ، فَأَقبَلَ عَلِيٌّ عليه السلام إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّه ِ ، أسمَعُ دَوِيّا شَديدا ، وأسمَعُ «أقدِم حَيزومُ» وما أهُمُّ أضرِبُ أحَدا إلّا سَقَطَ مَيِّتا قَبلَ أن أضرِبَهُ . فَقالَ : هذا جَبرَئيلُ وميكائيلُ وإسرافيلُ فِي المَلائِكَةِ ، ثُمَّ جاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَوَقَفَ إلى جَنبِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ! إنَّ هذِهِ لَهِيَ المُواساةُ ، فَقالَ : إنَّ عَلِيّا مِنّي وأنَا مِنهُ ، فَقالَ جَبرَئيلُ : وأنَا مِنكُما . ثُمَّ انهَزَمَ النّاسُ (الكافى : ج ۸ ص ۳۱۸ ح ۵۰۲) .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163629
صفحه از 896
پرینت  ارسال به