۶۲۶.امام على عليه السلام :من نسبت به پيامبر خدا، مثل نور از نور ۱ و ساعد از بازويم. ۲
۶۲۷.امام على عليه السلام :من، هم ريشه او، وصىّ او، ولىّ او و همدم نجواها و اسرارش هستم. ۳
۶۲۸.امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سرش روى سينه من بود، درگذشت و جانش از ميان دو دست من گذشت و من، دست هايم را بر صورتم كشيدم. متصدّى غسل دادن او شدم و فرشتگان، يارى ام مى كردند. خانه و حياط خانه، پُر ناله شد. گروهى فرود مى آمدند و گروهى صعود مى كردند و همواره ، همهمه آنان در گوشم بود كه تا هنگامى كه او را در آرامگاهش پنهان كرديم، بر وى درود مى فرستادند. ۴
ب ـ نهايت فروتنى نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله
۶۲۹.امام صادق عليه السلام :يكى از عالمان يهود ، نزد امير مؤمنان آمد و گفت : اى امير مؤمنان! پروردگارت از كِى بود؟ امام به وى فرمود : «مادرت به سوگت نشيند! كِى نبود تا گفته شود كى بود؟! پروردگارم پيش از پيش ، از هنگامى كه پيشى وجود نداشت، بود و پس از پس، هنگامى كه پسى وجود ندارد، خواهد بود. بى نهايت است و براى نهايتش پايانى نيست. در پيشگاه او پايان ها پايان مى پذيرند. او نهايتِ هر نهايت است».
وى گفت : اى امير مؤمنان! آيا تو پيامبرى؟
1.معناى اين حديث ، نزديك به معناى حديث مشهور پيامبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود : «من و على ، از يك نور ، آفريده شده ايم» .
2.عنه عليه السلام : أنا مِن رَسولِ اللّه ِ كَالضَّوءِ مِنَ الضَّوءِ ، وَالذِّراعِ مِنَ العَضُدِ (نهج البلاغة : نامه ۴۵) .
3.عنه عليه السلام : أنَا صِنوُهُ ، ووَصِيُّهُ ، ووَلِيُّهُ ، وصاحِبُ نَجواهُ وسِرِّهِ (الأمالى ، مفيد : ص ۶ ح ۳) .
4.عنه عليه السلام : لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وإنَّ رَأسَهُ لَعَلى صَدري ، ولَقَد سالَت نَفسُهُ في كَفّي ، فَأَمرَرتُها عَلى وَجهي . ولَقَد وَليتُ غُسلَهُ صلى الله عليه و آله وَالمَلائِكَةُ أعواني ، فَضَجَّتِ الدّارُ وَالأَفنِيَةُ ؛ مَلَأٌ يَهبِطُ ، ومَلَأٌ يَعرُجُ ، وما فارَقَت سَمعي هَينَمَةٌ مِنهُم ، يُصَلّونَ عَلَيهِ حَتّى وارَيناهُ في ضَريحِهِ (نهج البلاغة : خطبه ۱۹۷) .