663
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

پاسخ داد : گواهى مى دهم كه او از بسيارْ ياد كنندگانِ خداوند متعال بود؛ از فرمان دهندگان به حق، قيام كنندگان به قسط، و گذشت كنندگان از مردم بود.
پرسيد : درباره عثمان چه مى گويى؟
گفت : او نخستين كسى بود كه درهاى ستمگرى را گشود و درهاى حق را بست.
معاويه گفت : خود را كشتى!
[ عبد الرحمان] در پاسخ گفت : بلكه تو را كُشتم. در حالى كه قبيله ربيعه، در وادى نيست (يعنى [ كسى نيست ]كه وى را شفاعت كند).
معاويه او را به سوى زياد فرستاد و به او فرمان داد كه وى را به بدترين شكل ، بكُشد . زياد هم او را زنده به گور كرد . ۱

۶۸۸.رجال الكشى :از قنبر پرسيده شد : مولايت كيست؟
گفت : من غلام كسى هستم كه به دو شمشير، مى جنگيد و به دو نيزه، ضربه مى زد، به دو قبله نماز گزارْد، دو مهاجرت به جاى آورد، و لحظه اى به خدا كفر نورزيد.
من غلامِ آنم كه شايسته ترينِ مؤمنان است و وارثِ پيامبران، و بهترينِ وصى ها، و بزرگِ مسلمانان، فرمانده مؤمنان، و نورِ مجاهدان، و رئيس اشكريزان، و زينتِ عبادت كنندگان، و چراغِ گذشتگان، نورِ نمازگزاران، و برترينِ پارسايان، و زبانِ پيامبر خداوند جهانيان، و نخستين مؤمن از آل ياسين .
[ غلامِ ] آن [ كسى هستم] كه به وسيله جبرئيل امينْ تأييد شده، و توسط ميكائيل متينْ يارى شده، و در بين همه آسمانيانْ ستايش شده است؛ [ او كه ]سرور مسلمانان و پيشتازان، و كشنده پيمان شكنان و تجاوزكاران، و مدافع حريم مسلمانان، و جنگ كننده با دشمنان كينه توز، و خاموش كننده آتش آتش افروزان بود ، و با افتخارترين قرشى اى كه گام بر زمين نهاد ، و نخستين كسى كه [در راه حق] به پيكار برخاست و دعوت الهى را پاسخ گفت ، امير مؤمنان است و وصىّ پيامبر خدا در بين جهانيان،

1.الكامل فى التاريخ : ج۲ ص۴۹۸ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
662

به خدا سوگند، هرگاه مى خوانديمش، پاسخمان مى داد، و هرگاه درخواست مى كرديم، اجابتمان مى كرد. سوگند به خدا، با همه نزديكى او به ما و نزديكى ما به او، به خاطر هيبتش با او سخن نمى گفتيم و به خاطر جايگاه عظيمش در جان ما، نزد او آغاز به سخن گفتن نمى كرديم. لبخند كه مى زد، دندان هايش چون رشته گوهر ، آشكار مى شد. اهل دين را بزرگ مى داشت، به افتادگانْ رحم مى كرد و در روزگار سخت ، يتيمِ خويشاوند و نيازمند بدبخت را غذا مى داد. برهنه را مى پوشانْد، و گرفتاران را يارى مى داد. از دنيا و زرق و برق آن ، بيم داشت و به شب و تاريكى آن، انس مى ورزيد.
گويى هم اكنون او را مى بينم در هنگامى كه شب، دامن گسترده و ستارگانش غروب مى كنند، و او در محرابش، دست به ريش خود، چون شخص مار گزيده، به خود مى پيچد و چون غمگينان مى گِريَد و مى گويد : «اى دنيا! غير از من را بفريب. آيا به من روى مى آورى و براى من خودآرايى مى كنى؟! هيهات، هيهات! زمان، زمانِ فريب خوردن از تو نيست . تو را سه بار طلاق دادم كه مرا بازگشتى به سوى تو نباشد . عمر تو كوتاه، و عيش تو كوچك، و ارزشت كم است. آه از كم توشگى و دورى سفر و وحشت راه!».
معاويه به وى گفت : چيزى از سخن او برايم بگو.
ضرار گفت : هميشه مى گفت : «شگفت ترينْ چيز در انسان، دل اوست...».
معاويه گفت : هر چه از سخنان او مى دانى، به من بگو.
گفت : هيهات، اگر بتوانم همه آنچه از او شنيدم، به ياد بياورم! ۱

۶۸۷.الكامل فى التاريخـ در يادكردِ كشته شدن حُجر بن عَدى و يارانش ـ: [ معاويه ]به عبد الرحمان بن حسّان گفت : اى برادر ربيعه! درباره على چه مى گويى؟
گفت : رها كن و از من مپرس كه به نفع توست.
گفت : رها نمى كنم.

1.مروج الذهب : ج۲ ص۴۳۳ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 189504
صفحه از 896
پرینت  ارسال به