او داشت ـ ، از دست دادند. ۱
ب ـ عمرو بن عاص
۶۹۳.وقعة صِفّينـ به نقل از عمر بن سعد ـ: معاويه به عمرو گفت : اى ابو عبد اللّه ! من تو را به جنگ با اين مردى كه خدايش را عصيان كرده ، خليفه را كشته ، فتنه بر پا ساخته ، جمع را پراكنده و رابطه خويشى را قطع كرده است ، فرا مى خوانم.
عمرو گفت : با كدام مرد؟
معاويه گفت : به جنگ با على!
عمرو گفت : سوگند به خداوند ـ اى معاويه ـ ، تو و على ، همتا نيستيد. تو هجرت ، سابقه ، صحابى بودن ، مبارزه ، فقه و دانش او را ندارى. به خدا سوگند، وى با داشتن همه اينها ، از تيزى و جدّيت ، بهره مندى و عنايت و آزمايش نيكوى الهى برخوردار است. اگر من تو را در جنگ با او همراهى كنم ـ و خودت مى دانى كه در اين كار ، چه خطر و ضررى وجود دارد ـ ، چه چيزى براى من در نظر مى گيرى؟
گفت : نظر خودت چيست؟
گفت : پيشكشىِ مصر. ۲
ج ـ مروان بن حَكَم
۶۹۴.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابن ابى سيف ـ: مروان، سخنرانى مى كرد و در حالى كه حسن عليه السلام نشسته بود ، در سخنرانى اش به على عليه السلام بد گفت .
[ امام] حسن عليه السلام فرمود : «واى بر تو، اى مروان! آيا اين فردى كه بدش را مى گويى ، بدترينِ مردم است؟!».
گفت : نه ، بلكه بهترينِ مردم است. ۳