فصل نهم : على عليه السلام از زبان شاعران بزرگ پارسى گو
الف ـ رودكى (م 329 ق)
۶۹۷.رودكى سمرقندى در بيتى چنين مى گويد :
كسى را كه باشد به دل ، مِهر حيدرشود سرخ رو در دو گيتى بهْ آور .۱
ب ـ ابو القاسم فردوسى (م 411 ق)
۶۹۸.حكيم ابو القاسم فردوسى ، بزرگ ترين حماسه سراى زبان فارسى ، مى گويد:
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحىخداوندِ امر و خداوندِ نهى
كه من شهر علمم ، عليّم در استدرست اين سخن ، گفتِ پيغمبر است
به مردى نباشد چو تو آدمىچنين گفت پيغمبر هاشمى
گواهى دهم كاين سخن ، راز اوستتو گويى دو گوشم بر آواز اوست
منم بنده اهل بيت و نبىستاينده خاك پاىِ وصى
خودْ آن روز نامم به گيتى مبادكه من نام حيدر ندارم به ياد
بدين زادم و هم بدين بگذرمچنان دان كه خاك پىِ حيدرم
زمانه زبون گشتى و روزگاركه حيدر زدى دست بر ذوالفقار
نيامد به گيتى چو حيدر سواركه ديندار عالم بدان نامدار
جهان آفرين تا جهان آفريددليرى چو حيدر نيامد پديد
حكيم ، اين جهان را چو دريا نهادبرانگيخته موج او تندباد
چو هفتاد كشتى بر او ساختههمه بادبان ها برافراخته
يكى پهنْ كشتى به سانِ عروسبياراسته همچو چشمِ خروس
محمّد بر او اندرون با علىهمان اهل بيت نبى و وصى
خردمند كز دور ، دريا بديدكرانه نه پيدا و بُن ناپديد
بدانست كو موج خواهد زدنكس از موج ، بيرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبى و وصىشوم غرقه ، دارم دو يار وَفى
همانا كه باشد مرا دستگيرخداوندِ تاج و لوا و سرير
خداوند جوى و مى و انگبينهمان چشمه شير و ماء مَعين
اگر چشمه دارى به ديگر سراىبه نزد وصى و نبى گير جاى
گرت زين بد آيد ، گناه من استچنين است و اين ، دين و راه من است
دلت گر به راه خطا مايل استتو را دشمن اندر جهان ، خود دل است
كه آن كس كه در دلْش مِهر على استاز او خوارتر در جهان ، مرد كيست؟
نباشد بجز اهرِمَن بد كُنشكه يزدان بسوزد به آتش تنش
نگر تا به بازى ندارى جهاننه برگردى از نيكى همرهان
همه نيكى ات بايد آغاز كردچو با نيك نامان بُوى هم نبرد
از اين در ، سخن ، چند رانم همىهمانش كرانه ندانم همى .۲