د ـ سنايى غزنوى (م 545 ق)
۷۰۰.شاعر سالك ، سنايى غزنويى ، مى سرايد :
كار عاقل نيست در دل ، مِهر دلبر داشتنجان نگين مُهر مِهر شاخِ بى برداشتن
از پىِ سنگين دلِ نامهربانى روز و شببر رُخ چون زر ، نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردى گِرد معشوقى كه روز وصل اوبر تو زيبد شمع مجلس ، مِهر انور داشتن؟
هر كه چون كَركَس به مردارى فرو آورد سركى تواند همچو طوطى طَبعِ شكّر داشتن؟
رايت همّت ز ساق عرش بر بايد فراشتتا توان افلاك زير سايه پَر داشتن
تا دل عيسىّ مريم باشد اندر بند توكى روا باشد دل اندر سُمّ هر خر داشتن؟!
يوسف مصرى نشسته با تو اندر انجمنزشت باشد چشم را در نقش آزر داشتن
احمد مُرسَل نشسته كى روا دارد خِرَددل اسير سيرت بوجهل كافر داشتن؟
بحر پُر كشتى است ، ليكن جمله در گرداب خوفبى سفينه ى نوح نتوان چشمِ معبر داشتن
من سلامتْ خانه نوح نبى بنمايمتتا توانى خويشتن را ايمن از شر داشتن
شو مدينه ى علم را درجوى و پس در وى خرامتا كى آخر خويشتن چون حلقه بر در داشتن؟
چون همى دانى كه شهر علم را حيدر در استخوب نَبوَد جز كه حيدر مير و مِهتر داشتن
كى روا باشد به ناموس و حِيَل در راه دينديو را بر مسند قاضىّ اكبر داشتن؟
از تو خود چون مى پسندد عقل نابيناى توپارگين را قابل تسنيم و كوثر داشتن؟
مر مرا بارى نكو نايد ز روى اعتقادحقّ حيدر بُردن و دين پيمبر داشتن
آن كه او را بر سرِ حيدر همى خوانى اميركافرم گر مى تواند كفش قنبر داشتن
تا سليمان وار باشد حيدر اندر صدر مُلكزشت باشد ديو را بر تارك ، افسر داشتن
گر همى خواهى كه چون مُهرت بود مِهرت قبولمِهر حيدر بايدت با جان برابر داشتن
جز كتاب اللّه و عترت ز احمد مُرسل نمانْديادگارى كان توان تا روز محشر داشتن
از گذشت مصطفاى مجتبى ، جز مرتضىعالم دين را نيارد كس مُعَمّر داشتن
از پىِ سلطان دين ، پس چون روا دارى همىجز على و عترتش محراب و منبر داشتن؟
هشت بستان را كجا هرگز توانى يافتنجز به حبّ حيدر و شبير و شبّر داشتن؟
علم دين را تا بيابى ، چشم دل را عقل سازتا نبايد حاجتت بر روى مِعجر داشتن
تا تو را جاهل شمارد عقل ، سودت كى كندمذهب سلمان و صدق و زهد بوذر داشتن؟
علم چبْوَد؟ فرقْ دانستن حقى از باطلىنى كتاب زرق شيطان جمله از برداشتن
اى سنايى! وا رَهان خود را كه نازبيا بُوَددايه را بر شيرخواره مِهر مادر داشتن
بندگى كن آل ياسين را به جان تا روز حشرهمچو بى دينان نبايد روىْ اصفر داشتن
زيور ديوان خود ساز اين مناقب را از آنكچاره نَبْوَد نوعروسان را ز زيور داشتن .۱