2 . پس از گشوده شدن بسيارى از دژها ، ۱ دو دژ «وطيح» و «سلالم» كه از استوارترين دژها بودند و دو يورش مسلمانان را به فرماندهى ابو بكر و عمر ، ناكام گذارده بودند ، با فرماندهى على عليه السلام ـ كه تا آن زمان ، بيمار بود و توان نبرد نداشت و در آن هنگامه ، با دعاى معجزه آساى پيامبر خدا از بستر بيمارى برخاسته بود ـ ، گشوده شدند و سپاه سرافراز اسلام ، آن دژها را كه فتحشان به خيال كسى نمى آمد ، گشودند .
3 . حارث ، رزم آور مغرور يهودى كه نعره هايش به هنگام نبرد ، لرزه بر اندام ها مى افكند ، با ضربت سهمگين على عليه السلام بر خاك افتاد و مرحَب ، كه كسى توان رويارويى با او را نداشت ، با شمشير وى ، دو نيم گشت .
4 . چون مسلمانان در گشودن دژهاى ياد شده ناكام ماندند و نزديك بود كه رعب بر جان هاى آنان چيره شود ، پيامبر خدا ، جمله شكوهمندِ «فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش هم او را دوست دارند و حمله كننده اى پى در پى است ، نه گريزنده» را درباره على عليه السلام فرمود و بدين سان ، بر دل ها اميد پيروزى نشاند .
5 . امام عليه السلام درِ دژ «قَموص» را به تنهايى از جا كَند كه تكان دادنش تنها از عهده چهل مرد بر مى آمد .
۳۰.الإرشادـ به نقل از عبد الملك بن هشام و محمّد بن اسحاق و ديگر راويان تاريخ ـ: پيامبر خدا ، خيبر را بيست و چند شب در محاصره گرفت و در اين روزها پرچم به دست امير مؤمنان بود كه چشمْ دردى بر او عارض شد و از حضور در جنگ ناتوانش كرد .
مسلمانان در جلوى در و كناره هاى دژهاى يهوديان با آنها مى جنگيدند تا اين كه