71
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

يكى از روزها درِ دژ را باز كردند و مرحب ، پياده براى جنگ ، پيش آمد و از خندقِ گرداگرد دژ كه خودشان كَنده بودند ، گذشت . پس پيامبر خدا ، ابو بكر را فرا خواند و به او فرمود : «پرچم را بگير !» .
آن را گرفت و با گروهى از مهاجران كوشيد و كارى از پيش نبرد و بازگشت ، در حالى كه [ او] همراهانش را سرزنش مى كرد و همراهانش او را ملامت مى كردند .
فرداى آن روز ، عمر پيش آمد و اندكى پيش نرفته ، بازگشت . او يارانش را بُزدل مى خواند و يارانش او را بزدل مى خواندند . در اين جا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين پرچم ، به دست آن كه بايست مى بود ، نبود . على بن ابى طالب را نزدم بياوريد» .
گفته شد : او چشمْ درد دارد .
فرمود : «او را به من نشان دهيد تا مردى را ببينيد كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش هم او را دوست دارند . حقّ پرچم را ادا مى كند و نمى گريزد» .
دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفتندو پيش ايشان آوردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «از چه ناراحتى ، اى على؟» .
گفت : چشمْ دردى كه با آن ، جايى را نمى بينم و سردرد نيز دارم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بنشين و سرت را روى پاى من بگذار!» .
على عليه السلام چنان كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله برايش دعا كرد و با دستش از آب دهان خود برگرفت و بر چشمان و سر او ماليد .
چشمان على عليه السلام گشوده شد و سرش آرام گرفت . و پيامبر صلى الله عليه و آله در دعايش چنين گفت : «خدايا! او را از گرما و سرما حفظ كن» و پرچم را كه سفيد رنگ بود ، به او سپرد و فرمود : «پرچم را بگير و آن را پيش ببر كه جبرئيل عليه السلام همراه توست و يارى الهى در پيش رويت ، و هراس در دل دشمنان افتاده است ، و بدان ـ اى على ـ كه آنان در كتابشان ديده اند كه نام آن كه نابودشان مى كند «آليا»ست. پس هنگامى كه آنان را ديدى ، بگو : من على هستم كه إن شاء اللّه ، آنان به خذلان و بى پناهى يا بى ياورى دچار


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
70

2 . پس از گشوده شدن بسيارى از دژها ، ۱ دو دژ «وطيح» و «سلالم» كه از استوارترين دژها بودند و دو يورش مسلمانان را به فرماندهى ابو بكر و عمر ، ناكام گذارده بودند ، با فرماندهى على عليه السلام ـ كه تا آن زمان ، بيمار بود و توان نبرد نداشت و در آن هنگامه ، با دعاى معجزه آساى پيامبر خدا از بستر بيمارى برخاسته بود ـ ، گشوده شدند و سپاه سرافراز اسلام ، آن دژها را كه فتحشان به خيال كسى نمى آمد ، گشودند .
3 . حارث ، رزم آور مغرور يهودى كه نعره هايش به هنگام نبرد ، لرزه بر اندام ها مى افكند ، با ضربت سهمگين على عليه السلام بر خاك افتاد و مرحَب ، كه كسى توان رويارويى با او را نداشت ، با شمشير وى ، دو نيم گشت .
4 . چون مسلمانان در گشودن دژهاى ياد شده ناكام ماندند و نزديك بود كه رعب بر جان هاى آنان چيره شود ، پيامبر خدا ، جمله شكوهمندِ «فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش هم او را دوست دارند و حمله كننده اى پى در پى است ، نه گريزنده» را درباره على عليه السلام فرمود و بدين سان ، بر دل ها اميد پيروزى نشاند .
5 . امام عليه السلام درِ دژ «قَموص» را به تنهايى از جا كَند كه تكان دادنش تنها از عهده چهل مرد بر مى آمد .

۳۰.الإرشادـ به نقل از عبد الملك بن هشام و محمّد بن اسحاق و ديگر راويان تاريخ ـ: پيامبر خدا ، خيبر را بيست و چند شب در محاصره گرفت و در اين روزها پرچم به دست امير مؤمنان بود كه چشمْ دردى بر او عارض شد و از حضور در جنگ ناتوانش كرد .
مسلمانان در جلوى در و كناره هاى دژهاى يهوديان با آنها مى جنگيدند تا اين كه

1.از نقل هاى موجود در اين زمينه چنين بر مى آيد كه اين سخن ، از گزارش ابن اثير در الكامل گرفته شده است و با دقّت در نقل هاى ديگر روشن مى شود كه قلعه فتح شده به دست امام على عليه السلام از مجموعه قلعه هاى «نطاة» و نخستين قلعه فتح شده به دست مسلمانان بوده است . تحقيق بيشتر در اين باره ، در دانش نامه محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله خواهد آمد ، إن شاء اللّه . (م)

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 190008
صفحه از 896
پرینت  ارسال به