745
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

آن دو نزد امير مؤمنان آمدند . هنگامى كه [ على عليه السلام ]سخن آنان را شنيد ، به آن دو گفت : با هم مصالحه كنيد . ماجراى شما چيزى جزئى است .
گفتند : بين ما به حق ، داورى كن .
على عليه السلام به دارنده پنج قرص نان ، هفت درهم و به صاحب سه قرص نان ، يك درهم داد و فرمود : «مگر يكى از شما پنج قرص نان و ديگرى سه قرص نان، از توشه اش درنياورده است؟».
گفتند : چرا .
[ على عليه السلام ] پرسيد : «مگر ميهمان شما در كنار شما به اندازه شما نخورده است؟» .
گفتند : چرا .
[ على عليه السلام ] پرسيد : مگر هر كدام از شما سه قرص نان ، منهاى يك سومِ آن ، نخورده است؟» .
گفتند : چرا .
[ على عليه السلام ] پرسيد : «مگر تو كه سه قرص داشتى ، سه قرص نان ، منهاى يك سومِ آن را نخورده اى ؟ و مگر تو كه پنج قرص داشتى ، سه قرص ، منهاى يك سومِ آن را نخورده اى ؟ و [ نيز ]مگر ميهمان ، سه قرص ، منهاى يك سومِ آن را نخورده است؟
اى دارنده سه قرص نان! مگر [ فقط] يك سوم از نان تو باقى نمانده است؟ و اى دارنده پنج قرص! مگر از نان تو ، [ فقط] دو قرص و يك سومِ قرص ، باقى نمانده است و خودت سه قرص ، منهاى يك سوم آن را نخورده اى؟ براى هر يكْ سوم نان به آن ، دو درهمى داده است .
بنا بر اين ، آن ميهمان ، به صاحب دو نان و يك سومِ نان ، هفت درهم و به صاحب يك سوم قرص نان ، يك درهم داده است . ۱

1.الكافى : ج ۷ ص ۴۲۷ ح ۱۰ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
744

و ـ مردى كه يك چشمش ضربه ديده بود

۸۳۸.الكافىـ به نقل از حسن بن كثير ، از پدرش ـ: چشم مردى ضربه ديد ؛ ولى ظاهرا سالم بود . امير مؤمنان ، دستور داد چشم سالم او را بستند . آن گاه ، مردى تخم مرغ به دست را در برابر وى قرار داد كه مى گفت : آيا تخم مرغ را مى بينى؟ و هر گاه [ كه مرد ]مى گفت : «آرى» ، شخصِ تخم مرغ به دست ، اندكى عقب مى رفت ، تا آن كه از ديدن آن ، ناتوان گشت . آن مكان را علامت گذاشتند .
آن گاه ، چشم ضربه خورده اش را بستند . فردِ تخم مرغ به دست ، كم كم از او دورمى شد و وى با چشم سالمش به آن نگاه مى كرد تا آن كه [ تخم مرغ] از ديدش پنهان شد .
بين آن دو مكان را اندازه گرفتند و بر اساس آن (نسبت ديدِ چشم ناقص به سالم) ، به وى غرامت پرداخته شد . ۱

ز ـ دو مردى كه بر سر هشت درهم اختلاف داشتند

۸۳۹.الكافىـ به نقل از ابن ابى ليلى ـ: امير مؤمنان ، ميان دو نفر كه در سفرى همراه هم بودند ، داورى كرد . [ داستان ، چنين بود :] هنگامى كه آن دو خواستند صبحانه بخورند ، يكى ، پنج قرص نان و ديگرى سه قرص نان از توشه اش بيرون آورْد . رهگذرى بر آنان گذر كرد و آن دو ، وى را به غذا دعوت كردند . وى [ نيز] با آن دو غذا خورد و چيزى از غذا نمانْد .
هنگامى كه از هم جدا مى شدند ، رهگذر ، به پاداش آنچه از غذاى آن دو خورده بود ، به آن دو ، هشت درهم داد . آن كه صاحب سه قرص نان بود ، به دارنده پنج قرص نان گفت : پول را بين خودمان به صورت نصفْ نصف ، تقسيم كن .
دارنده پنج قرص نان گفت : نه! بلكه هر كدام از ما ، به مقدارى كه نان از توشه اش بيرون آورده ، برمى دارد .

1.الكافى : ج۷ ص۳۲۳ ح۶ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 188944
صفحه از 896
پرینت  ارسال به