ايستاديم . با اشاره دست فرمود : «اين جا مكان شترانشان ، جايگاه فرود قافله شان و محلّ ريختن خونشان است . پدرم فداى آن كه جز خدا ، ياورى در زمين و در آسمان ندارد!».
هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد [ ، به ساحل فرات ]آمدم و به جايى كه حسين عليه السلام را در آن جا كشته بودند ، رفتم . درست همان گونه بود كه على عليه السلام گفته بود و هيچ اشتباهى نكرده بود . از ترديدى كه در من بود ، از خدا طلب آمرزش كردم و فهميدم كه على عليه السلام به كارى دست نمى زَنَد ، مگر بر پايه عهدى كه با وى شده است ۱ . ۲
ب ـ سرانجام جنگ جمل
۸۴۹.المعجم الكبيرـ به نقل از اَجلح بن عبد اللّه ، از زيد بن على ، از پدرش ، از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه در بين راه بصره ، خبر طرفدارى مردم بصره از طلحه و زبير به ياران على عليه السلام رسيد، بر آنان گران آمد و هراس در دلشان انداخت.
على عليه السلام فرمود : «سوگند به آن كه خدايى غير از او نيست ، هر آينه [ اين سپاه ]بر بصريان ، غلبه خواهد كرد و طلحه و زبير ، كشته خواهند شد و از كوفه شش هزار و پانصد و پنجاه مرد (يا پنج هزار و پانصد و پنجاه مرد كه ترديد از اجلح است) براى يارى شما خارج خواهند شد» .
اين سخن،ترديدى در دلم انداخت . وقتى جنگجويان از كوفه آمدند ، به استقبالشان شتافتم و [ پيش خود ]گفتم : دقّت خواهم كرد. اگر چنان باشد كه على مى گويد ، حتما آن را [از پيامبر صلى الله عليه و آله ]شنيده است، و گرنه ، حيله جنگى است.
يكى از سپاهيان را ديدم و [ درباره شمار آنها] از وى پرسيدم . به خدا سوگند كه او درنگ نكرد و آنچه على عليه السلام گفته بود ، او نيز گفت .
اين از جمله چيزهايى بود كه پيامبر خدا به او خبر مى داد . ۳