797
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

قاضيان و كارگزاران بر همين روش ، پيش رفتند .
در اين مصيبت ، قاريان رياكار و افراد ضعيف نما كه به خداترسى و عبادتْ تظاهر مى كردند ، بيشترين نقش را داشتند . آنان احاديث بسيارى ساختند تا بدين وسيله ، پيش حاكمانشان بهره مند شوند و به مجالس ايشان نزديك گردند و به اموال ، اثاثيه و منزل ، دست يابند .
اين اخبار و احاديث ، كم كم به دست ديندارانى رسيد كه دروغ و بهتان را حلال نمى شمردند . آنان با اين پندار كه اين اخبار و احاديث ، درست اند ، آنها را قبول كردند و روايت نمودند ، كه اگر مى دانستند اين رواياتْ ساختگى اند ، هرگز آنها را روايت نمى نمودند و قبول نمى كردند .
روزگار ، چنين گذشت تا آن كه حسن بن على عليهماالسلام در گذشت و بلا و فتنه فزون شد و هيچ كس از اين قبيل مردم ( شيعه على عليه السلام ) باقى نماند ، جز آن كه بر خون خود ، نگران و يا در زمين ، آواره بود .
پس از شهادت حسين عليه السلام ، كار ، سخت تر شد و عبد الملك بن مروان به حكومت رسيد . او بر شيعه سخت گرفت و حَجّاج بن يوسف را بر آنان گمارد .
اهل عبادت و صلاح و دين ، از طريق دشمنى با على عليه السلام و دوستى با دشمنان وى و همچنين دوستى با آن گروه از مردم كه مدّعى بودند دشمن على عليه السلام هستند ، به حَجّاج ، تقرّب جستند و درباره فضل و سابقه و بزرگوارى ايشان (دشمنان واقعى و ادّعايى على عليه السلام ) ، بسيار روايت كردند و در به كوچك شمردن ، عيبجويى طعن على عليه السلام و ابراز دشمنى با او افراط كردند ، به گونه اى كه [ روزى ، ]فردى ـ كه گفته مى شود پدر بزرگ عبد الملك بن قريب اَصمعى بوده است ـ در مقابل حَجّاج ايستاد و فرياد زد و گفت : اى امير! خانواده من درباره ام ستم روا داشته اند و نام مرا «على» گذاشته اند . من ، فقير و بيچاره ام و به عطاى امير ، نيازمند .
حَجّاج ، به وى خنديد و گفت : به خاطر ظرافت آنچه بِدان متوسّل شدى ، تو را زمامدار فلان منطقه گردانيدم .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
796

كوى و برزن ، پراكنده گشته است.وقتى نامه من به دست شما رسيد،مردم را به روايت نمودن در فضايل صحابه و دو خليفه اوّل ، فرا بخوانيد و هيچ حديثى را كه يكى از مسلمانان درباره فضايل ابو ترابْ نقل مى كند ، رها مكنيد ، مگر آن كه در برابرش ، حديثى در فضيلت يكى از صحابه بياوريد ، كه اين كار براى من دوست داشتنى تر و چشم نوازتر ، و در برابر استدلال هاى ابو تراب و شيعيانش كوبنده تر ، و براى آنان از احاديث فضايل و مناقب عثمان ، كوبنده تر است» .
نامه وى براى مردم ، خوانده شد . از آن پس ، روايت هاى ساختگى و بى پايه بسيارى در فضايل صحابه نقل شد و مردم در نقل اين دستْ خبرها ، كوشش بسيار نمودند و با نقل آنها بر منبرها به تعريف و تمجيد از صحابه [ى مورد نظر ]پرداختند و اين اخبار ساختگى به معلّمان مكتب خانه ها نيز ديكته شد و آنان به كودكان و نوجوانان نوآموز ، از اين احاديث بى حدّ و حصر دروغين آموختند ، تا آن كه آنها اين احاديث را همچون قرآن ، ياد گرفتند و روايت كردند . آنان حتّى به دختران و زنان و خدمتكاران و بردگان خود هم آموختند و تا آن جا كه در توانشان بود ، به اين كار ادامه دادند .
سپس معاويه ، در بخش نامه اى به كارگزارانش در همه شهرها نوشت : «بنگريد و هر كس را كه عليه وى دليلى (مبنى بر اين كه وى على و خاندانش را دوست دارد) اقامه شد ، نامش را از ديوان ، پاك كنيد و عطا و سهمش [ از بيت المال] را قطع كنيد» .
او نامه اى ديگر ، ضميمه آن ساخت كه : «هر كس را به دوستدارىِ اين قوم (على و خاندانش) متّهم دانستيد ، تنبيهش كنيد و خانه اش را ويران سازيد» .
در هيچ جا ، گرفتارى و بدبختى ، بيشتر از عراق و بويژه كوفه نبود ، به طورى كه اگر شخص مورد اطمينانى نزد يكى از شيعيان على عليه السلام مى آمد ، او وى را به اندرون خانه اش مى برد و در آن جا اسرارش را مى گفت و از خدمتكاران و بردگانش مى ترسيد و تا هنگامى كه از وى براى كتمان سخن ، سوگندهاى شديدى نمى گرفت ، با وى حرف نمى زد .
از اين رو ، حديث هاى ساختگى ، فراوان شد و بُهتان ، منتشر گشت و فقيهان ،

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163638
صفحه از 896
پرینت  ارسال به