807
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

كرد و به وى بد گفت .
ابو كُرَيب مى گويد : ابو اُسامه برايمان حديث كرد و گفت : صدقة بن مثنّى نَخَعى ، از رياح بن حارث نقل كرد كه : مغيرة بن شعبه در مسجد جامع [ كوفه ]بود و مردم پيشش بودند . مردى ـ كه قيس بن علقمه نام داشت ـ نزدش آمد و مغيره از وى استقبال كرد . او على عليه السلام را دشنام گفت .
محمّد بن سعيد اصفهانى ، از شريك ، از محمّد بن اسحاق ، از عمرو بن على بن حسين ، از پدرش (على بن حسين عليهماالسلام) روايت كرد كه : مروان به من گفت : در بين مردم ، هيچ كس همانند يار شما از يار ما حمايت نكرد .
گفتم : پس چرا در منبرهايتان وى را دشنام مى گوييد؟
گفت : چون حكومت ما ، جز با اين كار ، سامان نمى يابد .
ابو غَسّان مالك بن اسماعيل نَهْدى ، از ابن ابى سيف روايت كرده است كه : مروان ، سخنرانى كرد و حسن بن على عليهماالسلام هم نشسته بود . مروان به على عليه السلام ناسزا گفت . حسن بن على عليهماالسلام به مروان فرمود : «واى بر تو ، اى مروان! آيا اين كسى كه بدش را مى گوييد ، بدترينِ مردم است؟».
[ مروان] گفت : نه ؛ بلكه بهترينِ مردم است .
ابو غسّان ، همچنين روايت كرده است كه : عمر بن عبد العزيز گفت : پدرم سخنرانى مى كرد و پيوسته [ و بدون هيچ لكنتى] به سخنرانى اش ادامه مى داد ؛ امّا وقتى از على ياد مى كرد و او را دشنام مى گفت ، زبانش بند مى آمد ، صورتش زرد مى شد و حالش تغيير مى كرد . در اين خصوص از وى پرسيدم . گفت : آيا اين مطلب را متوجّه شده اى؟ اگر اينان آنچه را پدرت درباره على مى داند ، بدانند ، يك نفرشان از آنان هم از ما پيروى نمى كند .
ابو عثمان روايت كرده است كه : ابو يقظان براى ما حديث كرد و گفت : در روز عرفه ، يكى از پسران عثمان ، نزد هشام بن عبد الملك به پا ايستاد و گفت : اين ، روزى است كه خلفا لعن ابو تراب را در آن ، مستحب مى شمردند .
عمرو بن قنّاد ، از محمّد بن فُضَيل ، از اشعث بن سَوّار روايت كرده است كه :


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
806

نمى شد كه كسى در اطراف او گرد آيد .
تقيّه ، حتّى به جايى رسيد كه وقتى محدّث ، حديثى را از على عليه السلام نقل مى كرد ، نام وى را پنهان مى داشت و تنها به «مردى از قريش گفت» يا «مردى از قريش چنين كرد» اكتفا مى كرد و نام على عليه السلام را به زبان نمى آورد .
از اينها گذشته ، مى بينيم كه در آن روزگار ، همه مخالفان على عليه السلام به نقض فضايل وى مى پرداختند و براى اين هدف ، حيله ها و تأويل هايى به كار مى بردند ؛ مخالفانى از قبيل : خارجىِ از دين برون رفته ، مُنكرِ كينه توز ، معتقد گيج ، نوجوان معاند ، منافق دروغگو ، عثمانىِ حسود (كه در نقل فضايل او ، اعتراضْ وارد مى كرد و خدشه مى نمود) ، معتزلى اى كه در احاديث فضايل او ، نقض هاى كلامى وارد مى كرد (همو كه به دانش اختلافِ مذاهب ، آگاه بود و شبهه را مى دانست و موارد خدشه و انواع تأويل ها را بلد بود و با اين حال ، در ابطال فضايل على عليه السلام تلاش مى كرد و مشهورترين فضايل او را تأويل مى نمود و گاه به چيزى تأويل مى نمود كه احتمال آن نمى رفت و گاه با قياسِ نقضى ، مى خواست از ارزش آن بكاهد) .
با اين همه ، از نيرومندى و بلندمرتبگى و روشنايى و پرتو افشانى شخصيت على عليه السلام كاسته نشد .
تو خود مى دانى كه معاويه ، يزيد و مروانيانى كه پس از آن دو به قدرت رسيدند ، در دوران حاكميّت خود ـ كه حدود هشتاد سالْ طول كشيد ـ از هيچ تلاشى براى وادار ساختن مردم به بدگويى و لعن على عليه السلام و نيز پوشاندن برترى ها و مخفى نمودن بزرگى ها و سوابق او فروگذار نكردند .
خالد بن عبد اللّه واسطى ، از حصين بن عبد الرحمان ، از هلال بن يَساف ، از عبد اللّه بن ظالم نقل كرده است كه : وقتى براى معاويه بيعت گرفته شد ، مغيرة بن شعبه سخنرانان را وا مى داشت تا على عليه السلام را لعن كنند . سعيد بن زيد بن عمرو بن نُفَيل گفت : آيا نمى بينيد كه اين مرد ستمكار ، فرمان مى دهد كه اهل بهشت ، لعن شوند؟!
سليمان بن داوود ، از شعبه ، از حُرّ بن صباح نقل كرده است كه : از عبد الرحمان بن اخنس شنيدم كه مى گفت : مغيرة بن شعبه را در حال سخنرانى ديدم . او على عليه السلام را ياد

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163666
صفحه از 896
پرینت  ارسال به