سياستمدارى و زيركى ، فتنه را خاموش كرد ؛ ولى پس از آن ، كارهاى ناشايستى انجام داد و اعتراض امام عليه السلام را برانگيخت .
زياد در هيچ يك از جنگ هاى على عليه السلام شركت نداشت و تا روزگار شهادت على عليه السلام و حتى در آغازين روزهاى خلافت معاويه ، با على عليه السلام و فرزندش امام حسن عليه السلام بود .
امّا زياد ، تحت تأثير نيرنگ هاى معاويه لغزيد و در آنچه على عليه السلام وى را از آن بيم داده بود ، واقع شد و با توطئه «پيدا شدن پدرش» ، يكسر در اختيار معاويه قرار گرفت . معاويه او را برادر خود خواند و چند نفر نيز بر زنازاده بودنِ او شهادت دادند و بدين سان ، او «زياد بن ابى سفيان» شد!
زياد كه ريشه در تباهى ها و زشتى ها داشت ، در دربار معاويه بود كه بد نهادى و تيره جانى خود را بروز داد . او ابتدا فرماندار بصره و سپس كوفه و بصره شد و چون بر كوفه و بصره يكجا تسلّط يافت ، از هيچ گونه فساد و ستم بارگى كوتاهى نكرد و بر مردمان ، بخصوص شيعيان على عليه السلام بسى سخت گرفت و بسيارى را در سياه چال ها زندانى كرد و يا به قتل رساند.
زياد ، مردمان را بر بيزارى جُستن از امام على عليه السلام و دشنام دادن به مولا ، مجبور كرد و بر اين كار ، پافشارى مى كرد .
زياد پس از ده سال ستم و تجاوز و قتل و غارت و زشتى آفرينى و پليدى گسترى ، به سال 53 هجرى و در 53 سالگى بر اثر طاعون در گذشت ؛ امّا از اين شجره خبيث ، ثمره اى خبيث و سرشار از زشتى به نام «عبيد اللّه » باقى ماند كه در تيره جانى ، ستم بارگى و ظلم به آل على عليه السلام و شيعيان مولا ، از پدر ، فراتر بود .
زياد ، نمونه روشنى است از سياستمدارانى كه از هوش و ذكاوت برخوردارند ؛ امّا قلب و عاطفه ، هرگز!
شكم بارگى ، هرزگى ، نفاق و دورويى در برخورد با مردم ، از جمله ويژگى هاى اوست كه على عليه السلام در نامه اى بيدار كننده ، به آنها اشاره كرده است .