زندگى نامه لقمان حکیم

پرسش :

به اختصار، زندگی نامه لقمان چیست؟



پاسخ :

لقمان حكیم، یكى از بزرگ ترین حكماى حقیقى است كه قرآن كریم با تعبیر بلند و رساىِ :  «وَلَقَدْ ءَاتَینَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ ؛ به راستى ، لقمان را حكمت دادیم»  ، بر حكمتش گواهى داده و برخى از آموزه هاى حكیمانه او را براى آیندگان ، روایت كرده و بدین سان ، همگان را به جستجو و فرا گرفتن حكمت هاى او فرا خوانده است .

 متأسّفانه، اطّلاع دقیقى از زندگىِ این حكیم فرزانه در دست نیست ؛ لیكن بر پایه پژوهش نسبتا جامعى كه در این باره صورت گرفته است ، [1] مى توان گزارش اجمالى زیرا را در این زمینه ارائه كرد .

 تبار

برخى ، لقمان را فرزند «ناحور بن تارح» ، [2] برخى وى را فرزند «باعور بن تارح» ، عدّه اى وى را فرزند «باعوراء» ، برخى وى را فرزند «لیان بن ناحور بن تارح» ، گروهى او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخى وى را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخى او را فرزند «عنقاء بن ثیرون»، و برخى وى را فرزند «كوش بن سام بن نوح» دانسته اند .

 بدیهى است كه انتخاب یكى از این قول ها ، نه آسان است و نه ضرورى ؛ ولى مى توان گفت كه لقمان ، داراى نسب نامه معروفى نبوده است، چنان كه در حدیثى از امام صادق علیه السلام اشاره شده است :

  أما وَاللّهِ ما اُوتِی لُقمانُ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ فی جِسمٍ ولا جَمالٍ .  به خدا سوگند ، حكمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زیبایى اندام، به لقمان داده نشد .

 نژاد و مشخّصات ظاهرى

لقمان، از نژادِ سیاه بود . آنچه مسلّم است ، وى از جمال ظاهرى ، بى بهره بوده است، چنان كه در حدیثى كه ملاحظه شد ، به این مطلب اشاره شده است . طَبرِسى رحمه الله در مجمع البیان آورده است :

  قیل للقمان : ما أقبَحَ وَجهَكَ! قالَ : تَعتِبُ عَلَى النَّقشِ أو عَلى فاعِلِ الناقش؟! [3] به لقمانْ گفته شد : چه صورت زشتى دارى؟ گفت بر نقّاشى ایراد مى گیرى یا بر نقّاش؟!  

 امّا آنچه در برخى گزارش ها آمده كه وى را «كوتاه قامتِ پهن بینى (قصیر أفطس)» یا «پهن بینى (أفطسُ الأنف)» یا «كفیده پاشنه (مشقّق القدمین)» یا «ستبر لب (غلیظُ الشَّفَتَین) » و یا «پهن پا و كژ قدم و زانو به هم چسبیده (غلیظ المَشافر ومُصفَّح القَدَمَین)» خوانده اند ، دلیلى قاطع ندارد .

 بردگى

لقمان، برده اى حبشى بود . براساس حدیثى از امام على علیه السلام ، او نخستین برده اى بود كه از رهگذار قراردادِ آزادى اى كه با مولاى خود بست ، آزاد شد :

  أوَّلُ مَن كاتَبَ لُقمانُ الحَكیمُ وكانَ عَبدا حَبَشِیا . [4] اولین برده كه با مولایش قرارداد آزادى (مُكاتبه) بست ، لقمان حكیم بود و او برده اى حبشى بود.  

 اما بر پایه گزارش ثعالبى و ابن قُتَیبه، لقمان ، برده اى حبشى بود كه در تملّك مردى از بنى اسرائیل قرار داشت. وى او را آزاد كرد و ثروتى هم در اختیارش گذاشت. گفته اند : لقمان، در آغاز ، به قیمت سى مثقال یا سى مثقال و نیم زر فروخته شد.

 تاریخ زندگى

تاریخ زندگى این حكیم الهى ، به طور دقیق ، مشخّص نیست. براساس به گزارش مروج الذهب ، وى در سال دهم سلطنت داوود علیه السلام متولّد شد و تا زمان یونس پیامبر علیه السلام ، زنده بود ؛ امّا برابر برخى روایات، لقمان در زمان داوود علیه السلام ، پیرى سال خورده بوده است . [5] برخى بر این باورند كه وى در فاصله میان بعثت عیسى علیه السلام و پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله ، زندگى مى كرده است .

 بر پایه برخى گزارش ها، اوج شهرت لقمان ، با سلطنت كیقُباد ، سرسلسله كیانیان در ایران ، مقارن بوده است . یك نظریه نیز وجود دارد كه لقمان در حدود 554 م ، متولّد شده است. بنا بر این ، مى توان حدس زد كه از زمان زندگى لقمان تاكنون ، بین دو هزار و پانصد تا سه هزار سال مى گذرد و نه بیشتر .

 محلّ زندگى

بر پایه برخى اسناد تاریخى، بلاد شام ، محلّ زندگى و نشو و نماى لقمان بوده است . [6] برخى عقیده دارند كه لقمان ، اهل آسیاى صغیر [7] بوده و در دهكده اى موسوم به «آموریوم» دیده به جهان گشوده است. در برخى منابع تاریخى نیز لقمان ، اهل اَیله [8] خوانده شده است.

 بر پایه برخى روایات، لقمان ، بخشى از عمر خود را در موصل ، یكى از شهرهاى مهمّ شمال عراق ، سپرى كرده است . شهر دیگرى كه جایگاه زندگى لقمان در آخرین سال ها و یا روزهاى عمر وى شناخته مى شود، شهر رَمله [9] است .

 پیشه

درباره شغل لقمان نیز گزارش هاى گوناگونى وجود دارد . خیاطى، نجّارى، چوپانى، و هیزم كشى ، پیشه هایى هستند كه در نقل هاى مختلف به لقمان ، نسبت داده شده اند. بعضى نیز وى را «نجّاد» معرّفى كرده اند، یعنى كسى كه فرش و بستر و بالش مى دوزد ؛ امّا هیچ یك از این گزارش ها سند محكمى ندارند .

 در برخى گزارش ها ذكر شده كه لقمان ، در جامعه بنى اسرائیل ، قضاوت مى كرده است ؛ [10] لیكن این گونه گزارش ها برخلاف روایاتى است كه عدم قبول قضاوت را مبدأ حكمت لقمان مى دانند . [11]

 همچنین به عقیده برخى از پژوهشگران ، اسناد معتبرى وجود دارند كه نشان مى دهند لقمان ، علاوه بر حكمت، داراى دانش پزشكى و فنّ بیمارى شناسى و معالجه بیماران نیز بوده است .

 نقش انگشتر

غزالى در إحیاء العلوم نقل كرده است كه در انگشتر لقمان ، این جمله منقوش بوده است :

 السَّترُ لِما عاینتَ أحسَنُ مِن إذاعَةِ ما ظَنَنتَ . [12]

 پوشاندن آنچه دیدى بهتر است از افشاى آنچه گمان دارى .

 شاگردان

حمد اللّه مستوفى در تاریخ گزیده ، فیثاغورث (حكیم یونانى لبنانى الأصل) و جاماسب (حكیم ایران باستان) را از شاگردان لقمان حكیم دانسته است . همچنین گفته شده كه انباذقلس ، حكیم معروف یونانى ، حكمت را در شام از لقمان فرا گرفت و به یونان برد . برخى ، لقمان بن عاد را نیز كه در زمان هود علیه السلام مى زیسته است ، از شاگردان لقمان شمرده اند .

 محدّث قمى رحمه الله مى گوید :

 قیل : إنّ بطلیموس كان تلمیذ جالینوس ، و جالینوس تلمیذ بلیناس ، و بلیناس تلمیذ أرسطو، و أرسطو تلمیذ أفلاطون ، و أفلاطون تلمیذ سقراط ، و سقراط تلمیذ بقراط ، و بقراط تلمیذ جاماسب ، و جاماسب أخو كشتاسب وهو من تلامذة لقمان الحكیم ، مثل فیثاغورث الحكیم المشهور . [13]

 گفته شده: بطلیموس، شاگرد جالینوس و وى شاگرد بلیناس و او شاگرد ارسطو و این یكى شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او شاگرد اخوگشتاسب و وى از شاگردان لقمان حكیم بوده است. همانند فیثاغورث ، حكیم پر آوازه.

 طول عمر

درباره طول عمر لقمان نیز گزارش هاى مختلفى وجود دارد . برخى ، عمر لقمان را دویست سال دانسته اند . در گزارش دیگرى ، عمر لقمان ، هزار سال ذكر شده است . در گلستان سعدى آمده است :

 هیچ كس را از آدمیان ، عمر ، چون لقمان نبوده است . سه هزار سال عمر داشت . چون عمرش به آخر رسید، ملك الموت بیامد . او را دید در میان نیستان نشسته ، زنبیل مى بافت . ملك الموت گفت : اى لقمان! سه هزار سال عمر یافتى . چرا خانه اى نساختى؟

 گفت : ابله ، كسى كه او را چون تویى در پى بُوَد و او را پرواى خانه ساختن باشد!

 در گزارشى دیگر آمده است كه لقمان حكیم ، سه هزار و پانصد سال ، عمر كرد .

 دیگرى گامى فراتر نهاده و گفته است :

 لقمان فرزند خویش را از ره پند گفت : چهار هزار سال، چهار هزار پیغمبر را چاكرى كردم ... .

 گفتنى است كه دلیل قاطعى براى اثبات هیچ یك از این گزارش ها وجود ندارد . البتّه دلیلى بر نفى آنها هم وجود ندارد ؛ لیكن از مجموع آنها به ضمیمه برخى احادیث ، شاید بتوان طولانى بودن عمر وى را اثبات كرد . [14]

 آرامگاه

در منابع تاریخى ، از چند نقطه به عنوان مدفن لقمان یاد شده است . برخى از مورّخان ، اَیله را محلّ دفن لقمان مى دانند . برخى دیگر، آرامگاه وى را در شهر رَمله مى دانند . برخى سیاحان نیز در گزارش سفر خود ، از زیارت قبر لقمان در شهر اسكندریه در شمال مصر خبر داده اند .

 در معجم البلدان آمده است :

 وفی شرقی بحیرة طبریة قبر لقمان الحكیم و ابنه ، و له بالیمن قبر ، واللّه أعلم بالصحیح منهما . [15]

 در شرق دریاچه طبریه [در فلسطین] ، قبر لقمان حكیم و پسرش است و براى او در یمن هم قبرى هست وخداوند به درستى هر كدام، داناتراست.

 آیا لقمان ، پیامبر بود؟

به شمارى از عالمان ، نسبت داده شده كه لقمان را پیامبر مى دانند . در تفسیر الثعلبى آمده است :

 اتّفق العلماء على أنّه كان حكیما و لم یكن نبیا إلاّ عكرمة ، فإنّه قال : كان لقمان نبیا ، تفرّد بهذا القول . [16]

 علما اتفاق نظر دارند كه لقمان حكیم بوده و پیامبر نبوده است بجز عِكرِمه كه گفته است : «لقمان ، پیامبر بوده است» و او در این نظر ، تنهاست .

 امّا طَبرِسى در مجمع البیان مى گوید :

 اختلف فی لقمان ، فقیل : إنّه كان حكیما و لم یكن نبیا ، عن ابن عبّاس و مجاهد و قَتادة و أكثر المفسّرین ، و قیل : إنّه كان نبیا ، عن عكرمة و السدّی و الشعبی . [17]

 درباره لقمان ، اختلاف است . ابن عباس و مجاهد و قَتاده و اكثر مفسّران ، برآن اند كه وى حكیم بوده و پیامبر نبوده است و از عِكرِمه و سُدّى و شَعبى نقل است كه وى پیامبر بوده است .

 اهل بیت علیهم السلام با صراحت ، نبوّت لقمان را نفى كرده اند ، چنان كه از پیامبر خدا نیز نقل شده است :

  حَقّا أقولُ : لَم یكُن لُقمانُ نَبِیا . [18] حقیقتا مى گویم : لقمان ، پیامبر نبود .  

 گفتنى است اگر كسانى كه لقمان را پیامبر دانسته اند ، مقصودشان از نبوّت، نبوتِ اِنبایى باشد، نظریه آنان با احادیث ، قابل جمع است .

 رمز دستیابى لقمان به حكمت

مهم ترین و آموزنده ترین نكته در زندگى نامه لقمان، رمز دستیابى وى به حكمت است . به سخن دیگر، باید به این پرسش پاسخ گفت كه : لقمان ، چه كرد كه خداوند متعال ، او را از نعمتِ حكمت، برخوردار نمود؟ اگر این رازْ گشوده شود، دیگران نیز مى توانند به فراخور استعداد و تلاش خود ، به نور حكمت ، دست یابند .

 پاسخ اجمالى پرسش مذكور ، این است كه نور حكمت ، بر پایه سنّت الهى ، مقدّمات خاصّ خود را دارد [19] كه مهم ترین آنها ، عبارت است از : ایمان، اخلاص، عمل صالح، زهد و غذاى حلال . جامع ترین سخن در مقدّمات حكمت، سخنى است منسوب به امام حكیمان ، على علیه السلام ، كه مى فرماید :

  مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعینَ صَباحا، یأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نَهارَهُ ، قائِما لَیلَهُ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ ینابیعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . [20] هر كس چهل روز اخلاص داشته باشد، حلال بخورد ، روز را روزه بگیرد و شب زنده دارى كند، خداوند پاك ، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش روان مى سازد.  

 و امّا پاسخ تفصیلى این پرسش : در مورد لقمان ، در روایات مختلف ، به نكات متعدّدى از مقدّمات حكمت اشاره شده است، چنان كه در حدیث نبوى آمده است :

  حَقّا أقولُ : لَم یكُن لُقمانُ نَبِیا ولكِن كانَ عَبدا كَثیرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ الیقینِ أحَبَّ اللّهَ فَأَحَبَّهُ ومَنَّ عَلَیهِ بِالحِكمَةِ [21] .  حقیقتا مى گویم : لقمان ، پیامبر نبود ؛ بلكه بنده اى اندیشمند بود، یقینى نیكو داشت، خدا را دوست مى داشت و خداوند هم او را دوست داشت و با اعطاى حكمت به او ، بر وى منّت گذاشت .  

 در گزارش دیگرى آمده است :

 مردى در برابر لقمان حكیم ایستاد و به وى گفت : تو لقمانى؟ تو برده بنى نحاسى؟

 لقمان جواب داد : آرى! او گفت: پس تو همان چوپان سیاهى؟

 لقمان گفت : سیاهى ام كه واضح است! چه چیزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟

 آن مرد گفت : ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر درِ خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو .

 لقمان گفت : برادرزاده! اگر كارهایى كه به تو مى گویم ، انجام بدهى، تو هم همین گونه مى شوى.

 گفت: چه كارى؟

 لقمان گفت: فروبستن چشمم ، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاك دامنى ام ، وفا كردنم به وعده و پایبندى ام به پیمان ، و مهمان نوازى ام ، پاسداشت همسایه ام و رها كردن كارهاى نامربوط . این ، آن چیزى است كه مرا چنین كرد كه تو مى بینى . [22]

 و در گزارشى دیگر مى خوانیم :

 به لقمان گفته شد: آیا تو برده فلان قبیله نیستى؟

 گفت: چرا!

 گفته شد: چه چیزْ تو را به این مقام كه ما مى بینیم رساند؟

 گفت: راستگویى، امانتدارى ، رها كردن كارهاى نامربوط به من، فرو بستن چشمم ، نگهدارى زبانم و پاكى خوراكم . پس هر كه كمتر از اینها داشت، كمتر از من است و هر كه بیشتر داشت ، برتر از من است و هر كه همین ها را انجام داد، همانند من است. [23] و در گزارشى دیگر آمده :

 مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پیش او ایستاده بودند . به او گفت: آیا تو برده بنى فلان نیستى؟

 گفت: چرا!

 گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى مى كردى؟

 گفت: آرى!

 گفت: چه چیزى تو را به این جا رساند كه من مى بینم؟

 جواب داد: راستگویى و خاموشى در برابر چیزهایى كه به من ربطى نداشتند . [24]

 و قطب الدین راوندى در كتاب لبّ اللباب مى گوید :

 إنَّ لُقمانَ رَأى رُقعَةً فیها «باسمِ اللّهِ» ، فَرَفَعَها وأكَلَها، فَأَكرَمَهُ بِالحِكمَةِ . [25]

 لقمان، قطعه یادداشتى را دید كه در آن ، «بسم اللّه » نوشته شده بود . آن را برداشت و خورد و خداوند ، وى را به پاس آن، با حكمت ، پاس داشت.

 جامع ترین سخن درباره رمز دستیابى لقمان به حكمت ، از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه مى فرماید :

  هلا! به خدا سوگند كه لقمان ، به دلیل حَسَب و دارایى و خانواده و تنومندى و زیبایى ، از حكمتْ برخوردار نشد ؛ بلكه مردى توانمند در كار خداوند و پارسا به خاطر خدا بود . آرام و خاموش ، ژرف اندیش، متفكر، باریك بین و عبرت آموز . هرگز روزى را به خواب نرفت و به جهت پوشش شدیدش هیچ گاه كسى او را در حالت قضاى حاجت و شستشو ندید . وى، داراى ژرفایى نگاه و احتیاط در كار بود . از ترس گناه ، هیچ گاه براى چیزى نخندید و هرگز خشم نگرفت و با كسى شوخى نكرد و اگر چیزى از امور دنیا به او رسید، خوش حالى نكرد و براى از دست دادنش غمگین نشد. با زنانى ازدواج كرد و فرزندان زیادى نصیبش شد و پیش از وى داغ آنان بر دلش نشست و بر مرگ هیچ كدام نگریست. هر گاه با دو نفر متخاصم و یا جنگنده برخورد كرد، میان آنها سازش و دوستى ایجاد كرد و هر وقت سخن كسى را ـ كه از آن ، خوشش مى آمد ـ شنید، از تفسیر آن پرسید و این كه آن را از چه كسى یاد گرفته است . با فقیهان و حكیمان ، فراوان هم نشینى مى كرد و به قاضیان و فرمانروایان و پادشاهان ، سر مى كشید و به قاضى ها دلسوزى و با فرمانروایان و پادشاهان ، به جهت بى توجهى شان به خدا و بى خیالى شان در این باره، از سر مهر برخورد مى كرد . عبرت آموخت و آنچه را كه با آن مى توان بر نفسْ فائق آمد، آموخت و به وسیله آن ، با هوسش مبارزه كرد و به كمك آن ، از شیطان ، دورى نمود. با اندیشه ، قلبش را و با عبرت ها، جانش را درمان كرد و به سوى جایى كوچ نمى كرد ، مگر آن كه سودى داشته باشد. به این جهت بود كه حكمت داده شد و عصمت بخشیده شد . [26]

 گفتنى است كه این روایات با هم اختلافى ندارند ؛ زیرا هر یك به بخشى از مقدّمات حكمت حقیقى اى كه نصیب لقمان شد ، اشاره مى كنند و به سخن دیگر، همه این اقدامات ، در پیدایش نور حكمت ـ كه خداوند متعال به لقمانْ عنایت نمود ـ نقش دارند.

 همانندانِ لقمان در امّت اسلامى

بر پایه بررسى هاى انجام شده، در میان یاران پیامبر خدا و اهل بیت گرامى او ، سه تن در حكمت، همسنگ لقمان معرّفى شده اند . این سه ، عبارت اند از :

 1 . سلمان

در این باره ، حدیثى جالب از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه :

  پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید : كدامین شما، روزگار را با روزه سپرى مى كنید؟

 سلمان گفت: من ، اى فرستاده خدا!

 پیامبر خدا فرمود: كدامتان شب را تا صبح ، بیدار مى مانید؟

 سلمان گفت : من ، اى رسول خدا!

 فرمود: كدامتان در هر روز ، یك بار قرآن ختم مى كنید؟ سلمان گفت : من ، اى رسول خدا!

 یكى از یاران پیامبر، برآشفت و گفت : اى رسول خدا! سلمان ، مردى ایرانى است و مى خواهد بر ما قریشیان ببالد. فرمودى: كدامتان روزگار را با حال روزه سپرى مى كند؟ او گفت : من . در حالى كه در بیشتر روزها، مى خورد . و فرمودى : كدامتان شب را تا صبح ، بیدار مى ماند؟ گفت: من . در حالى كه بیشتر شب را خواب است. و فرمودى: كدامتان در هر روز ، یك بار قرآن ختم مى كند؟ باز هم گفت : من . در حالى كه بیشتر روزش را خاموش است.

 پیامبر فرمود: فلانى! خاموش باش. كجا دیگر مى توانى [چنین ]همانندى براى لقمانِ حكیم بیابى؟ از خودِ سلمان بپرس تا آگاهت كند.

 آن مرد به سلمان گفت : اى ابو عبداللّه ! آیا تو نگفتى كه همه روزها را با حال روزه سپرى مى كنى؟

 سلمان گفت : چرا !

 آن مرد گفت : تو را دیده ام كه بیشتر روز را مى خورى!

 سلمان پاسخ داد : نفهمیدى . من در هر ماه ، سه روز روزه مى گیرم و خداوند عزیز و ارجمند فرموده است : (هر كس نیكى كند ، ده برابر پاداش دارد) و من شعبان را به رمضانْ وصل مى كنم و این ، روزه گرفتنِ همه روزهاست .

 آن مرد گفت : آیا تو نگفتى كه شب را تا صبح ، بیدار مى مانى؟

 سلمان جواب داد : چرا!

 او گفت : تو بیشتر شب را خوابى .

 سلمان گفت : [باز هم] نفهمیدى . من از دوستم پیامبر خدا شنیدم كه مى فرمود : «هر كس با طهارت بخوابد ، گویا كه همه شب را بیدار مانده است» و من در حال طهارت مى خوابم .

 آن مرد گفت : آیا نگفتى كه در هر روز ، یك قرآن ختم مى كنى؟

 سلمان جواب داد : چرا!

 او گفت : تو بیشتر روز را خموشى!

 سلمان گفت : [درست] فهمیدى . من از دوستم پیامبر خدا شنیدم كه به على علیه السلام مى فرمود : «اى ابوالحسن ! مَثَل تو در میان امّت من ، همانند [سوره]  «قل هو اللّه أحد»  است . هر كس آن را یك بار بخواند ، یك سوم قرآن را خوانده و هر كس دوبار بخواند ، دو سوم قرآن را خوانده و هر كس سه بار بخواندش ، قرآن را ختم كرده است . پس هر كس تو را به زبانْ دوست بدارد ، یك سوم ایمانش را كامل كرده و هر كس به زبان و دلْ دوستت داشته باشد ، دو سومِ ایمانش را كامل كرده و هر كس با زبان و دل دوستت داشته باشد و با دست نیز یارى ات دهد ، همه ایمانش را كامل كرده است . سوگند به آن كه مرا به حق برانگیخت ، اى على! اگر اهل زمین ، همانند آسمانیان ، تو را دوست بدارند ، احدى در آتش ، عذاب نخواهد شد» و من [سوره]  «قل هو اللّه أحد»  را در هر روز ، سه بار مى خوانم .

 آن مرد ایستاد ، چنان كه گویى سنگى را به زور ، قورت داده است . [27]

 از امام على علیه السلام نیز نقل است كه درباره سلمان مى فرماید :

  مَن لَكُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَكیمِ وذلِكَ امرُوٌ مِنّا وإلَینا أهلَ البَیتِ ، أدرَكَ العِلمَ الأَوَّلَ وأدرَكَ العِلمَ الآخِرَ ، وقَرَأَ الكِتابَ الأَوَّلَ ، وقَرَأَ الكِتابَ الآخِرَ ، بَحرٌ لا ینزَفُ . [28] شما چه كسى را همانند لقمان دارید ؟ مردى را دارید كه از ماست و رو به سوى ما اهل بیت دارد . دانش پیشین و پسین را آموخته و كتاب اوّل و آخر را خوانده است و دریایى پایان ناپذیر است .  

 با عنایت به این سخن ، مى توان گفت : مقصود از احادیثى كه سلمان را به لقمان تشبیه كرده اند، همسنگ بودن سلمان با لقمان در حكمت است ، وگرنه در فضیلت ، بعید نیست كه سلمان ، برتر از لقمان باشد ، چنان كه در حدیث زیر از امام صادق علیه السلام به این معنا تصریح شده است :

  سَلمانُ خَیرٌ مِن لُقمانَ . [29] سلمان ، از لقمانْ بهتر است.

 2 . ابو حمزه ثابت بن دینار ثُمالى

 3 . یونس بن عبد الرحمان

درباره این دو حكیم ـ كه در احادیث اهل بیت علیهم السلام ، همسنگ لقمان معرّفى شده اند ، از فضل بن شادان نقل شده است كه :

  از شخص موثّقى شنیدم كه مى گفت : از امام رضا علیه السلام شنیدم كه مى فرمود : «ابو حمزه ثمالى ، در روزگار خود ، همانند لقمان در زمانش بود و این از آن رو بود كه خدمت چهار تن از ما رسیده بود : على بن الحسین ، محمد بن على ، جعفر بن محمد علیهم السلام و پاره اى از روزگار موسى بن جعفر علیهماالسلام . یونس بن عبد الرحمان هم همین طور بود . او سلمان زمانش بود» . [30]

 

[1] از جمله «لقمان حكيم و بررسى تطبيقى حكمت هاى او در روايات فريقين ، با نگاهى به متون عهدين» ، پايان نامه دكترى عبداللّه موحّدى محبّ ، 1381 . گفتنى است در فصل يكم، بخش هايى از آنچه درباره زندگى نامه لقمان آورده ايم و منبع آن ذكر نشده ، برگرفته از اين پژوهش است .

[2] وى همان آزر ، پدرْ خوانده و يا سرپرست ابراهيم خليل عليه السلام است .

[3] مجمع البيان : ج 8 ص 496 .

[4] دعائم الإسلام : ج 2 ص 309 ح 1165 .

[5] در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه : «كان لقمان الحكيم معمّرا قبل داوود عليه السلام في أعوام كثيرة وأنّه أدرك أيّامه وكان معه يوم قتل داوود ؛ لقمان حكيم ، پيش از داوود عليه السلام ، ساليان دراز ، عمر كرد و زمان وى را درك كرد و روزى كه داوود ، [جالوت را ]كشت ، لقمان در كنار او بود» .

[6] در گذشته تاريخ، شام ، نام منطقه وسيعى شامل اردن، سوريه، لبنان و فلسطين فعلى بوده است (لغت نامه دهخدا) .

[7] آسياى صغير تا چند دهه پيش ، به «آناتولى» معروف بود و در عرف جغرافيدانان مسلمان ، به «روم» شهرت داشت (كه مقصود، روم شرقى يا بيزانس است) و اكنون تركيه ناميده مى شود .

[8] شهر «اَيْله» در انتهاى خليج «عَقَبَه» در كشور اردن ، بر ساحل شمالى ترين نقطه درياى سرخ ، ساخته شده است .

[9] رَمله ، نامى مشترك بين چند مكان است. [معروف ترين آنها] شهرى بزرگ در فلسطين قديم بوده كه آبادى هاى آن، خراب شده است. فاصله اين شهر تا بيت المقدس، هجده روز بوده است . همچنين مكان هايى با همين نام : يكى در اطراف دجله مقابل كرخ بغداد، منطقه اى در بحرين (بخش هاى شمالى عربستان) ، محلّه اى در سرخس و... وجود داشته است (معجم البلدان : ج3 ص69) .

[10] جامع البيان : ج 11 ص 67 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 510 .

[11] ر.ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .

[12] إحياء العلوم : ج 2 ص 475 .

[13] الكنى و الألقاب : ج 2 ص 74 .

[14] به نظر مى رسد كه بعضى از مورّخان ، بين لقمان حكيم و لقمان بن عاد كبير (صاحب كركسان) فرق نگذاشته اند و آن دو را يكى دانسته اند ؛ در حالى كه لقمان بن عاد كبير، در زمان هود عليه السلام و لقمان حكيم در عصر حضرت داوود عليه السلام زندگى مى كرده است . پيامبرىِ هود عليه السلام ، طبق برخى گزارش ها ، حدود هشتصد سال پيش از بعثت داوود عليه السلام است و با توجّه به جوانىِ لقمان در زمان داوود عليه السلام ، روشن است كه اين دو نمى توانند يكى باشند .

 طول عمر لقمان بن عاد ، توجّه بسيارى از دانشمندان را به خود معطوف داشته است . مثلاً شيخ صدوق و شيخ مفيد ، نام او را در شمار مُعمَّرين ، جهت اثبات طول عمر امام مهدى عليه السلام ياد كرده اند (ر . ك : كمال الدين و تمام النعمة : ص 559 ، الفصول العشرة : ص 94) .

 شاعران و داستان سرايان عرب نيز در اين زمينه ، قلم فرسايى كرده اند و از او شخصيتى افسانه اى ساخته اند ، به گونه اى كه جاحظ (م 255ق) مى نويسد : و كانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الأكبر والأصغر ولقيم بن لقمان في النباهة والقدر وفي العلم والحكم وفي اللسان وفي الحلم وهذان غير لقمان الحكيم المذكور في القرآن؛ عرب، جايگاه لقمان بن عاد اكبر و اصغر و لقيم بن لقمان را در هوشمندى، منزلت، دانش، حكمت، ادب و بردبارى بزرگ مى شمارد. و اين دو، البته، غير از لقمان ياد شده در قرآن هستند (البيان والتبين : ج 1 ص 23 و 161) .

[15] معجم البلدان : ج 4 ص 19 .

[16] تفسير الثعلبى : ج 7 ص 312 .

[17] مجمع البيان : ج 8 ص 439 .

[18] ر . ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .

[19] ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 / معرفت شناسى / بخش ششم / فصل چهارم : خاستگاه الهام .

[20] مسند زيد بن على : ص 384 .

[21] مجمع البيان : ج 8 ص 494، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 .

[22] البداية و النهاية : ج 2 ص 124، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 337 .

[23] تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .

[24] الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص 296 ح 675، الدرّ المنثور : ج 6 ص 512 .

[25] مستدرك الوسائل : ج 4 ص 389 ح 4995 .

[26] تفسير القمّى : ج 2 ص 162 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 409 ح 2 .

[27] الأمالى ، صدوق : ص 85 ح 54، بحار الأنوار : ج 22 ص 317 ح 2 .

[28] الغارات: ج 1 ص 177، بحار الأنوار : ج 10 ص 123 ح 2 . نيز ، ر. ك : بحار الأنوار : ج 22 ص 391 ح 26 .

[29] بصائر الدرجات : ص 18 ح 13، بحار الأنوار : ج 22 ص 331 ح 42 .

[30] اختيار معرفة الرجال : ج 2 ص 458 ح 357 و ص 781 ح 919 .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت