رمز دستیابى لقمان به حكمت

پرسش :

رمز دستیابى لقمان به حكمت چیست؟



پاسخ :

مهم ترین و آموزنده ترین نكته در زندگى نامه لقمان، رمز دستیابى وى به حكمت است . به سخن دیگر، باید به این پرسش پاسخ گفت كه : لقمان ، چه كرد كه خداوند متعال ، او را از نعمتِ حكمت، برخوردار نمود؟ اگر این رازْ گشوده شود، دیگران نیز مى توانند به فراخور استعداد و تلاش خود ، به نور حكمت ، دست یابند .

پاسخ اجمالى پرسش مذكور ، این است كه نور حكمت ، بر پایه سنّت الهى ، مقدّمات خاصّ خود را دارد[۱]كه مهم ترین آنها ، عبارت است از : ایمان، اخلاص، عمل صالح، زهد و غذاى حلال . جامع ترین سخن در مقدّمات حكمت، سخنى است منسوب به امام حكیمان ، على علیه السلام ، كه مى فرماید :

مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعینَ صَباحا، یأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نَهارَهُ ، قائِما لَیلَهُ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ ینابیعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ .[۲]هر كس چهل روز اخلاص داشته باشد، حلال بخورد ، روز را روزه بگیرد و شب زنده دارى كند، خداوند پاك ، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش روان مى سازد.

و امّا پاسخ تفصیلى این پرسش : در مورد لقمان ، در روایات مختلف ، به نكات متعدّدى از مقدّمات حكمت اشاره شده است، چنان كه در حدیث نبوى آمده است :

حَقّا أقولُ : لَم یكُن لُقمانُ نَبِیا ولكِن كانَ عَبدا كَثیرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ الیقینِ أحَبَّ اللّهَ فَأَحَبَّهُ ومَنَّ عَلَیهِ بِالحِكمَةِ[۳].  حقیقتا مى گویم : لقمان ، پیامبر نبود ؛ بلكه بنده اى اندیشمند بود، یقینى نیكو داشت، خدا را دوست مى داشت و خداوند هم او را دوست داشت و با اعطاى حكمت به او ، بر وى منّت گذاشت .

در گزارش دیگرى آمده است :

مردى در برابر لقمان حكیم ایستاد و به وى گفت : تو لقمانى؟ تو برده بنى نحاسى؟

لقمان جواب داد : آرى! او گفت: پس تو همان چوپان سیاهى؟

لقمان گفت : سیاهى ام كه واضح است! چه چیزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟

آن مرد گفت : ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر درِ خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو .

لقمان گفت : برادرزاده! اگر كارهایى كه به تو مى گویم ، انجام بدهى، تو هم همین گونه مى شوى.

گفت: چه كارى؟

لقمان گفت: فروبستن چشمم ، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاك دامنى ام ، وفا كردنم به وعده و پایبندى ام به پیمان ، و مهمان نوازى ام ، پاسداشت همسایه ام و رها كردن كارهاى نامربوط . این ، آن چیزى است كه مرا چنین كرد كه تو مى بینى .[۴]

و در گزارشى دیگر مى خوانیم :

به لقمان گفته شد: آیا تو برده فلان قبیله نیستى؟

گفت: چرا!

گفته شد: چه چیزْ تو را به این مقام كه ما مى بینیم رساند؟

گفت: راستگویى، امانتدارى ، رها كردن كارهاى نامربوط به من، فرو بستن چشمم ، نگهدارى زبانم و پاكى خوراكم . پس هر كه كمتر از اینها داشت، كمتر از من است و هر كه بیشتر داشت ، برتر از من است و هر كه همین ها را انجام داد، همانند من است.[۵]و در گزارشى دیگر آمده :

مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پیش او ایستاده بودند . به او گفت: آیا تو برده بنى فلان نیستى؟

گفت: چرا!

گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى مى كردى؟

گفت: آرى!

گفت: چه چیزى تو را به این جا رساند كه من مى بینم؟

جواب داد: راستگویى و خاموشى در برابر چیزهایى كه به من ربطى نداشتند .[۶]

و قطب الدین راوندى در كتاب لبّ اللباب مى گوید :

إنَّ لُقمانَ رَأى رُقعَةً فیها «باسمِ اللّهِ» ، فَرَفَعَها وأكَلَها، فَأَكرَمَهُ بِالحِكمَةِ .[۷]

لقمان، قطعه یادداشتى را دید كه در آن ، «بسم اللّه » نوشته شده بود . آن را برداشت و خورد و خداوند ، وى را به پاس آن، با حكمت ، پاس داشت.

جامع ترین سخن درباره رمز دستیابى لقمان به حكمت ، از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه مى فرماید :

هلا! به خدا سوگند كه لقمان ، به دلیل حَسَب و دارایى و خانواده و تنومندى و زیبایى ، از حكمتْ برخوردار نشد ؛ بلكه مردى توانمند در كار خداوند و پارسا به خاطر خدا بود . آرام و خاموش ، ژرف اندیش، متفكر، باریك بین و عبرت آموز . هرگز روزى را به خواب نرفت و به جهت پوشش شدیدش هیچ گاه كسى او را در حالت قضاى حاجت و شستشو ندید . وى، داراى ژرفایى نگاه و احتیاط در كار بود . از ترس گناه ، هیچ گاه براى چیزى نخندید و هرگز خشم نگرفت و با كسى شوخى نكرد و اگر چیزى از امور دنیا به او رسید، خوش حالى نكرد و براى از دست دادنش غمگین نشد. با زنانى ازدواج كرد و فرزندان زیادى نصیبش شد و پیش از وى داغ آنان بر دلش نشست و بر مرگ هیچ كدام نگریست. هر گاه با دو نفر متخاصم و یا جنگنده برخورد كرد، میان آنها سازش و دوستى ایجاد كرد و هر وقت سخن كسى را ـ كه از آن ، خوشش مى آمد ـ شنید، از تفسیر آن پرسید و این كه آن را از چه كسى یاد گرفته است . با فقیهان و حكیمان ، فراوان هم نشینى مى كرد و به قاضیان و فرمانروایان و پادشاهان ، سر مى كشید و به قاضى ها دلسوزى و با فرمانروایان و پادشاهان ، به جهت بى توجهى شان به خدا و بى خیالى شان در این باره، از سر مهر برخورد مى كرد . عبرت آموخت و آنچه را كه با آن مى توان بر نفسْ فائق آمد، آموخت و به وسیله آن ، با هوسش مبارزه كرد و به كمك آن ، از شیطان ، دورى نمود. با اندیشه ، قلبش را و با عبرت ها، جانش را درمان كرد و به سوى جایى كوچ نمى كرد ، مگر آن كه سودى داشته باشد. به این جهت بود كه حكمت داده شد و عصمت بخشیده شد .[۸]

گفتنى است كه این روایات با هم اختلافى ندارند ؛ زیرا هر یك به بخشى از مقدّمات حكمت حقیقى اى كه نصیب لقمان شد ، اشاره مى كنند و به سخن دیگر، همه این اقدامات ، در پیدایش نور حكمت ـ كه خداوند متعال به لقمانْ عنایت نمود ـ نقش دارند.


[۱]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۲ / معرفت شناسى / بخش ششم / فصل چهارم : خاستگاه الهام .

[۲]مسند زيد بن على : ص ۳۸۴ .

[۳]مجمع البيان : ج ۸ ص ۴۹۴، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۴ .

[۴]البداية و النهاية : ج ۲ ص ۱۲۴، تفسير ابن كثير : ج ۶ ص ۳۳۷ .

[۵]تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۲۳۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۲۶ ح ۲۱ .

[۶]الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص ۲۹۶ ح ۶۷۵، الدرّ المنثور : ج ۶ ص ۵۱۲ .

[۷]مستدرك الوسائل : ج ۴ ص ۳۸۹ ح ۴۹۹۵ .

[۸]تفسير القمّى : ج ۲ ص ۱۶۲ ، بحار الأنوار : ج ۱۳ ص ۴۰۹ ح ۲ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت