خداوند است ـ ۱ در حديث متواتر ثقلين، به پيروي از آنان سفارش کرده و آنان را همتاي کتاب خدا به شمار آورده و در حديث سفينه نيز، آنان را در ميان امّت اسلامي، همچون کشتي نوح در ميان قوم نوح دانسته و نجات امّت اسلامي را تنها در پرتو تمسّک به اهل بيت و سوار شدن بر کشتي هدايت آنان، ميسر دانسته است. ۲
آري، واژه اهل بيت ، به امامان معصوم و مادرشان فاطمه زهرا( اختصاص دارد و هيچ فرد ديگري را ـ چه از همسران و چه بستگان پيامبر ـ شامل نميشود. امّ سلَمه، که يکي از همسران شايسته رسول خداست، ميگويد:
آيه تطهير، در خانه من نازل شده است. وقتي آيه نازل شد، من از رسول خدا خواستم که اجازه دهد به جمع اصحاب کسا (پيامبر(، علي، فاطمه، حسن و حسين() بپيوندم و از اين فيض بزرگ، بهرهمند شوم؛ امّا رسول خدا نپذيرفت و با لحني عطوفتآميز، پاسخ داد: يرحمک الله، أنتِ علي خير و إلي خير و ما أرضاني عنكِ! ولکنّها خاصّةٌ لي و لَهم (تاريخ الطبري: ج 10 ص 296 ـ 297؛ الدرّ المنثور: ج 5 ص 198؛ بحار الأنوار: ج 10 ص 141). رحمت خدا بر تو باد! تو همواره در راه خير و صلاح بودهاي و چه قدر من از تو راضيام! ولي اين [منقبت]، ويژه من و ايشان است .
همچنين، ابن عبّاس و ديگران روايت کردهاند که رسول خدا پس از نزول آيه تطهير، به مدّت نه ماه ۳ و روزي پنج مرتبه، هنگام فرا رسيدن وقت نماز، به درِ خانه علي بن ابيطالب( ميآمد و ميفرمود:
السلام عليکم و رحمة الله و برکاته أهلَ البيتإنّما يريد اللهُ ليذهب عنکم الرجسَ أهلَ البيت و يطهِّرکم تطهيراً.الصلاةَ، رحمَکم الله! (الدرّ المنثور: ج 5 ص 199).
درود و رحمت و برکات خدا بر شما اهل بيت باد! خداوند اراده کرده تا هر گونه پليدي را از شما اهل بيت دور گردانَد و به طور کامل، پاکتان سازد. [وقت] نماز [است، مهيا شويد]. رحمت خدا بر شما باد!
بدين سان، رسول خدا، مصداق اهل بيت را براي مسلمانان، بهخوبي روشن نمود و همين مسئله موجب شده که جز معدود کساني که نظرشان ارزشي ندارد، کسي در اختصاص اين آيه به پنج تن، ترديد نکند.
قابل ذکر است که اطلاق واژه اهل بيت در آيه تطهير بر پنج تن، از باب تطبيق بر اهل بيت موجود بوده است، نه انحصار در آنها، وگرنه، گفتيم که همه امامان دوازدهگانه، اهل بيت رسول خدا
1.. وما ينطق عن الهوي. إن هو إلاّ وحي يوحي (نجم: آيه ۳ ـ ۴).
2.. مثل أهلِ بيتي فيکم مثلُ سفينةِ نوح من رکبها نجا و من تخلَّف عنها غَرِق ( المستدرك علي الصحيحين: ج ۲ ص ۳۴۳؛ مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۲۶۵؛ تاريخ بغداد: ج ۱۲ ص ۹۱؛ حلية الاُولياء: ج ۴ ص ۳۰۶؛ الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۴۳۴).
3.. در اين باره، نقلهاي ديگري نيز وجود دارد.