2. رضي الله عنه، رضوان الله عليه و عباراتي از اين دست؛
3. غفر الله له و عباراتي از اين دست؛
4. قدّس سرّه و عباراتي از اين دست؛
5. کرّم الله وجهَه.
دو عبارت نخستين، بيش از همه مورد بحثاند. عبارت کرّم الله وجهه ، از نظر رتبه، در بالاترين مرتبه نسبت به ديگر عبارات قرار دارد؛ ولي از آن جا که کاربرد آن، در مقام تنزيه است و نيز برخي از اهل تسنّن، آن را در حقّ مولاي متّقيان( - به جهت پرهيز ايشان از سجده بر اصنام ـ به کار ميبرند. لذا در اين مجال، درباره اين عبارت سخن نميگوييم (ر.ک: أصول علم الرجال بين النظرية و التطبيق: ص 492). در اين نوشتار، هرجا از ترحّم و ترضّي سخن ميگوييم، منظورمان عبارات ديگر و بويژه دو عبارت نخست است؛ يعني رحمة الله عليه و رضي الله عنه و عباراتي از اين دست، که مهمترين و شايعترين الفاظ ترحّم و ترضّي محسوب ميشوند.
ترحّم و ترضّي در لغت
ابن فارس، در معناي واژه رحم مينويسد:
رحم: الراء والحاء والميم، أصلٌ واحدٌ يدلّ علي الرقّة و العطف و الرأفة. يقال من ذلک رَحِمَهُ يرحَمَهُ ، إذا رقَّ له وتَعَطَّفَ عليه، و الرُّحْمُ و المَرْحَمَةُ و الرَّحْمَةُ بمعني (معجم مقاييس اللغة: ج 1 ص 516).
و در معناي رضي مينويسد:
رضي: الراء والضاد والحرف المعتلّ، أصلٌ واحدٌ يدلُّ علي خلاف السّخط. تقول: رَضي يرضي رِضَي، و هو راضٍ، و مفعوله مرضي عنه. و يقال: إنّ أصله الواو، لأنّه يقال منه رضوان . قال أبو عبيد: راضاني فلانٌ فَرَضَوتُه ( همان: ص 469).
در تاج العروس نيز در معناي واژه رحم آمده است:
قال الراغب: الرّحمة رقّةٌ تقتضي الإحسان إلي المرحوم و قد تستعمل تارةً في الرقّة المجرّدةِ و تارةً في الإحسان المجرّد عن الرقّة، نحو رحم الله فلاناً . و إذا وصف به الباري، فليس يراد به الإحسانُ المجرّد دون الرقّة، و علي هذا روي أنّ الرّحمةَ مِن اللهِ أنعامٌ وأفضالٌ، و مِن الآدميينَ رقّةٌ وتعطّفٌ ( تاج العروس من جواهر القاموس: ج 16 ص 274).
و در معناي رضي آمده است:
... و مرضاةً، أصلهُ مرضوةٌ، کلّ ذلک ضدّ سَخِطَ ( همان: ج 19 ص 463). بر اساس نظر اين لغتشناسان، کاربرد لغوي واژه رحم ، رقّت، مهرباني و رأفت است، و واژه رضي در برابر ناراحتي و ناخشنودي، به معناي خشنودي و رضايتمندي از چيزي به کار ميرود. چنين مفاهيمي را در قرآن نيز ميتوان ديد:
فَأرَدْنَا أنْ يبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيراً مِنْهُ زَکَاةً وَأقْرَبَ رُحْماً (کهف: آيه 81).