مفلس [حقيقي] امّت من، کسي است که روز قيامت، نماز و روزه و زکات با خود ميآورد؛ امّا گاهي دشنام و تهمتي به اين، زده است و مال آن را خورده و خون فلان را ريخته و ديگري را زده است. در نتيجه، از حسناتش به اين و آن، داده ميشود و اگر حسناتش تمام شود و هنوز، خطاهايش تمام نشده باشد، از گناهان آنها برداشته، به او داده ميشود و سپس، در آتش افکنده ميشود(بحار الأنوار: ج 69 ص 6 ؛ مسند ابن حنبل: ج 2 ص 303؛ صحيح مسلم: ج 8 ص 18؛ سنن الترمذي: ج 4 ص 36؛ کنز العمّال: ج 4 ص 236).
و همچنين، از ابن مسعود نقل شده که روزي پيامبر( در جمع صحابه خود فرمود:«آيا دوست داريد که يکْ چهارمِ اهل بهشت باشيد؟».
گفتند: آري.
فرمود:«آيا دوست داريد که يکْ سوم اهل بهشت باشيد؟».
گفتند: آري.
فرمود:
سوگند به کسي که جان محمّد در دست اوست، من اميد دارم که شما، نيمي از اهل بهشت باشيد؛ زيرا جز فرد مسلمان، وارد بهشت نميشود. شما در ميان اهل شرک، همچون مويي سفيد در پوست گاوي سياه هستيد و يا هچون مويي سياه در پوست گاوي سرخرنگيد(مسند ابن حنبل: ج 1 ص 386؛ صحيح البخاري: ج 7 ص 196؛ صحيح مسلم: ج 1 ص 139؛ سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1432).
در صحنهاي ديگر، شاهد گفتگوي اعضا و جوارح انسان با زبان هستيم که در آن، آمده است:
چون آدمي صبح کند، همه اندامها در برابر زبان، کرنش ميکنند و [با خواهش و التماس] ميگويند: درباره ما از خدا بترس؛ زيرا ما به تو بستگي داريم. اگر راست باشي، راست هستيم و اگر کج شوي، ما نيز کج ميشويم (مسند ابن حنبل: ج 3 ص 96؛ سنن الترمذي: ج 4 ص 31؛ الفائق في غريب الحديث: ج 3 ص 162؛ الجامع الصغير: ج 1 ص 72).
و در تصويري ديگر، شاهد گفتگوي اعضا و جوارح انسان با يکديگر هستيم:
مسلمان، هرگاه مرگش فرا رسد، اعضاي بدنش از يکديگر خداحافظي ميکنند و به يکديگر ميگويند: بدرود! من و تو، تا روز قيامت، از هم جدا ميشويم (کنز العمّال: ج 15 ص 563).
در صحنهاي ديگر، شاهد آن هستيم که پيامبر( دنيا را مانند انساني مورد خطاب قرار داده، ميفرمايد:
اي دنيا! بر دوستان من، تلخ شو و براي ايشان، شيرين مگرد تا آنها را در فتنه نيفکني. اي دنيا! هر که مرا خدمت نمايد، به او خدمت نما و هر که تو را خدمت مينمايد، به رنج افکن(مسند الشهاب: ج 2 ص 325؛ تذکرة الموضوعات: ص 175).