ديدگاه‌هاي ‌سيد‌مرتضي و بررسي کتاب تنزيه‌ الانبياء و الائمة(ع) - صفحه 120

بيان روايات از طريق عامه (اهل سنّت)، از ديگر نوآوري‌هاي مؤلف کتاب است. گاهي اين‌گونه روايات را در جواب از شبهه‌اي ذکر مي‌کند و گاهي نيز شبهه‌اي از آن نشأت گرفته که ذکر و جواب از آن ضروري مي‌باشد. در نقد اين‌دسته احاديث، از «نقد سندي» طبق مباني رجالي اهل سنّت بهره گرفته است. ۱

جمع بين مناقشات سندي و دلالي:

سيد مرتضي گاهي از جمع بين مناقشات سندي و دلالي بهره مي‌گيرد و فقط به يکي از آن دو بسنده نمي‌کند، مثلاً هنگام نقل روايت «أن اميرالمؤمنين( قال: کنت إذا حدثني أحد عن رسول الله( بحديث استحلفته بالله أنه سمعه عن رسول الله( فإن حلف صدقته و إلاّ فلا.» هم به نقد دلالي روايت پرداخته و هم از نقد سندي آن استفاده مي‌کند. وي مي‌نويسد: «هذا خبر ضعيف، مطعون، مدفوع على إسناده.» سپس براي روشن شدن مطلب، چهار طريق براي اين روايت ذکر کرده و به جرح برخي روات هر کدام از طرق مذکور، طبق ديدگاه رجالي اهل سنّت مي‌پردازد. ۲ در ادامه روايت معروف «أن أمير المؤمنين( لم يرو عن أحد قط حرفاً غير النبي‌(» را معارض با دلالت روايت فوق اعلام داشته و آن را مردود مي‌شمارد. ۳

تتمه:

الف. ترجمه کتاب

شيخ آغا بزرگ تهراني، کتابي را با نام تحفة الاتقياء في ترجمة النصف الاول من تنزيه الانبياء للشريف المرتضى را ذکر مي‌کند که به زبان اردو نگاشته شده و در هند به چاپ رسيده است. ۴

1.. سيد مرتضي در فصل «تنزيه اميرالمؤمنين (» در حدود ۱۰ مورد، در صدد پاسخ‌گويي به اشکالات «نظّام» است: «فإن قيل: فما الوجه فيما عابه النظّام ...»

2.. اگر چه سيدمرتضي کتابي جداگانه در توثيق و تضعيف روات و سنجش سند روايات تأليف نکرده، ولي در اثناء کتبش (و در کتاب حاضر)، به برخي اصطلاحات و مباني رجالي از ايشان برمي‌خوريم: نکته اول: پس از ذکر روايتي در رابطه با آيه « و جعلا له شرکاء» مي‌گويد: « فإن هذا الخبر يرويه قتادة عن الحسن عن سمرة و هو منقطع لأن الحسن لم يسمع من سمرة شيئاً في قول البغداديين» (صفحه۱۶). سؤالي که مطرح مي شود، اين است: اين «بغداديين» که سيد نام آنها را برده، چه کساني‌اند؟ آراء رجاليشان يچست؟ کتبشان کدام است؟ (در رجال به اين مبحث تا کنون پرداخته نشده است.) نکته دوم: پس از ذکر روايت منسوب به پيامبر اسلام «سترون ربکم کما ترون القمر ليلة البدر»، اينگونه جواب مي‌دهد: «أما هذا الخبر فمطعون عليه، مقدوح في راويه؛ فإن راويه قيس بن أبي حازم و قد كان خولط في آخر عمره مع استمراره على رواية الأخبار. و هذا قدح لا شبهة فيه؛ لأن كل خبر مروي عنه لا يعلم تاريخه، يجب أن يكون مما سمع منه في حال الاختلال و هذه طريقة في قبول الأخبار و ردها ينبغي أن يكون أصلاً و معتبرةً فيمن علم منه الجرح و لم يعلم تاريخ ما نقل عنه على أن قيساً مطعوناً فيه من وجه آخر و هو أنه كان مشهوراً بالنصب و المعاداة لأمير المؤمنين(.» (المناهج الروائية عند شريف المرتضي: ص ۱۲۸ ؛ وسام الخطاوي: ص۲۷۵)

3.. تنزيه الأنبياء(: ص ۱۵۴ ـ گرچه مي‌توان گفت دو روايت مذکور، تعارضي با هم ندارند؛ زيرا ممکن است اميرالمؤمنين ( آن شخص را در گفته‌اش تصديق نمايند، ولي روايتي از او نقل نکنند.

4.. الذريعة: ج ۳ ص ۴۰۸ ش ۱۴۶۲ : البته ايشان کتاب ديگري را نيز ذکر مي کند: « تحفة الانبياء في ترجمة تنزيه الانبياء للسيد المرتضى بلغة أردو» ولي مي‌نويسد احتمالاً اين کتاب، همان «تحفة الاتقياء» باشد. (الذريعة ۳/۴۲۲ـ ش۱۵۲۴).

صفحه از 125