هـ) برخي اعمال که به انبيا نسبت داده شده، گناه به حساب نميآيد، بلکه ترک اولي است. مؤلف در مورد آية « عَفَا اللَّهُ عَنْک لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يتَبَينَ لَک الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِين» مينويسد:
لزومي ندارد که آيه را حمل بر عتاب خدا کنيم. بيشترين يچزي که اين آيه ميرساند، اين است که ايشان ترک افضل و اولي کردهاند و اين، غير از گناه است، اگر چه از مقدار ثواب ميکاهد؛ چرا که جايز است أنبياء، بسياري از مستحبات را انجام ندهند.
و) گاهي اوقات آيه مورد نظر، دربرداردنده دو معناست (مجوّز سهو و نافي آن)، ولي روايتي جعلي جانب سهو را ترجيح داده است، که در اين مورد مؤلف ضمن «موضوع» خواندن روايت مربوطه، وجه درست آيه را بيان ميدارد و سپس روايتي را در تأييد آن ذکر ميکند:
در مورد آيه وَ أَيوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِي الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکرى لِلْعابِدِينَ ، منظور از ضرر در اين آيه، هم ميتواند امتحان باشد و هم عقوبت. برخي مفسران، روايتي را ذيل آن ذکر کردهاند که با نگاه اول، هر انديشمندي حکم به جعلي بودن آن ميکند. روايت ساختگي چنين است: أن الله تعالى سلّط إبليس على مال أيوب( و غنمه و أهله فلما أهلکهم و مر عليهم و رأى صبره( و تماسکه، قال إبليس لربه: يا رب! إن أيوب( علم أنک ستخلف عليه ماله و ولده فسلطني على جسده ، فقال: قد سلطتک على جسده کله إلاّ قلبه و بصره، قال: فأتاه فنفخه من لدن قرنه إلى قدمه فصار قرحة واحدة ... چرا که اين امراض بزرگ، جز امتحان الهي و به خاطر جلب ثواب نبوده است. از پيامبر بزرگ اسلام چنين روايت شده است: و قد سئل: أي الناس أشد بلاء؟ فقال: الأنبياء، ثم الصالحون، ثم الأمثل، فالأمثل من الناس.
روش سيد مرتضي در پاسخها
ايشان در پاسخهاي خود معمولاً از چند مسأله کمک ميگيرد:
1. استفاده از لغت و استعمالهاي لغوي.
مثلاً همانگونه که گذشت، در مورد آيه «و عصي آدم ربَّه فغوي»، با فهميدن معناي اصلي «عصي» و «غوي»، شبهه عدم عصمت برطرف ميگردد. گاهي نيز خواننده را به ترکيب صحيح جمله متوجه ميسازد. مثلاً در مورد نسبت دروغ که طبق آيه «بل فعله کبيرهم ... ان کانوا ينطقون» به حضرت ابراهيم داده مي شود، اينگونه جواب ميدهد:
الخبر مشروط غير مطلق لأنه قال إِنْ کانُوا ينْطِقُونَ و معلوم أن الأصنام لا تنطق و أن النطق مستحيل عليها، فما علق بهذا المستحيل من الفعل أيضا مستحيل و إنما أراد إبراهيم( بهذا القول تنبيه القوم و توبيخهم (تنزيه الأنبياء: ص22).