شرح حديث عرض دين حضرت عبدالعظيم حسني(ع) - صفحه 38

عهده امثال اين ضعيف خارج است و شايد از عهده بسيارى از اعاظم و بزرگان نيز خارج باشد و تفصيل و شرح متعارف آن نيز به مجال و فرصت كافى نياز دارد، امّا بر حسب «ما لا يُدْرَكُ كُلّهُ لا يُتْرَكُ كُلّهُ» به طور اختصار و ترجمه گونه، الفاظ حديث را جمله جمله به حول و قوه الهى و با استمداد از عنايت امام هادى عليه السلام معنى و تفسير مى نماييم.
«۱. قال: دَخَلْتُ عَلى سيّدي عَلىِّ بنِ محمّدِ عليهماالسلام فلمّا بَصُرَبي، قال لي: مَرحَباً بِكَ يا أَبَاالْقاسِمِ! أَنْتَ وَليُّنا حقاً».«عبدالعظيم حسنى فرمود: بر آقايم على بن محمد (امام هادى عليهماالسلام) وارد شد. پس چون نظرش به من افتاد به من فرمود: مرحبا به تو يا اباالقاسم! تو حقا دوست مايى».
در اين قسمت نكات جالبى كه مورد توجه مى كند آن است كه: اولاً: تعظيم حضرت عبدالعظيم از امام و تعبير از آن حضرت به سيّد و آقاى من.
ثانيا: عنايت و لطف امام به او است كه هم به او ترحيب و مرحبا و خوش آمد فرموده و هم او را به كنيه اش (ابوالقاسم) كه نشانه احترام است مخاطب قرار داده.
ثالثا: او را ولىّ و دوست حقيقى خودشان شمرده است كه اين تصديق از سوى امام عليه السلام با توجه به روايات و احاديثى كه در مدح دوستى دوستان خدا و اولياء الله وارد است بسيار مهم و دليل بر عظمت مقام حضرت عبدالعظيم است كه يكى از نتايج آن به مقتضاى «يحشر المرء مع من احب» محشور بودن او با امام عليه السلام است.
«2. قال: فقلتُ لَهُ: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ إِنّي أُريدُ أَنْ أَعرِضَ عَلَيْكَ ديني فَإِنْ كانَ مَرْضِيّاً أَثْبُتُ عَلَيْهِ حَتّى أَلْقَى اللّهُ عَزَّوجَلَّ».
«عبدالعظيم گفت: عرض كردم: يابن رسول الله! من مى خواهم دينم را بر شما عرض كنم كه اگر مرضى و پسنديده (شما) باشد، بر آن ثابت بمانم تا خداى عزوجل را ملاقات كنم».
«3.فَقالَ: هاتِ يا أَبَاالقاسِمِ».

صفحه از 72