شرح حديث عرض دين حضرت عبدالعظيم حسني(ع) - صفحه 41

بگوييم و ببينيم و در ذهن بياوريم و تصور كنيم او آن نيست و غير از آن است؛ چون معنى مثل نداشتن و چيزى مثل او نبودن، اين است كه غير از هرچيز باشد والا لازم شود كه آن چيز مثل او باشد.
«5 . خارجٌ عَنِ الْحَدّينِ حَدِّ الإبطالِ و حَدِّ التَّشبيهِ».
يعنى خدا از دو حد خارج است؛ يعنى محدود به اين دو حد و معروف به اين دو تعريف نيست؛ اوّل حد ابطال كه از فرط پرهيز از قول به تركيب يا اثبات صفت بر او ـ عز اسمه ـ بالمرّه صفات ثبوتيه را از او نفى نمايد، و ذات بارى تعالى را ـ العياذ بالله ـ فاقد صفاتى مثل علم و قدرت بشمارد. دوم حد تشبيه كه خدا را در صفاتش تشبيه به خلق نمايد و علم و قدرت و بعض صفات ديگر را مثل ديگران غيرذات او بداند. بلكه در اينجا هم به امر بين امرين قائل باشد و صفات بارى تعالى را عين ذات او بداند و غير او نداند. نه اين صفات را از او نفى نمايد كه مخالف با ضرورت عقل و شرع است و نه صفات او را تشبيه به خلق كند و زايد بر ذات او بداند؛ چنان كه ذات او را نيز به چيزى نمى توان تشبيه نمود. حقيقت صفات او را، كه عين ذات او است، مثل ذات او منزه از شناخت است. ما مى دانيم كه علم او زايد بر ذات او نيست و مثل علم مخلوق نيست چنانكه مى دانيم او به همه چيز عالم و دانا است .
«6. إِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لا صُورَةٍ وَ لا عَرَضٍ وَ لا جَوْهَرٍ» ۱ .
او نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر. در سلب جسميت و صورتيت و عرضيت و جوهريت تفاوت نمى كند كه اينها را بر طبق اصطلاح اهل معقول تفسير كنيم كه از محقق طوسى (عليه الرحمه) نقل شده است:
ممكن دو قسم گشت بدان جوهر و عرضجوهر به پنج قسم شد اى ناظم عقود
جسم و دو اصل وى كه هيولا و صورتستپس نفس و عقل اين همه را يادگير زود
نه قسم گشت جنس عرض اين دقيقه رااندر خيال جوهر عقلى به من نمود
كم است و كيف و اين و متى و مضاف و وضعپس فعل و انفعال ديگر ملك ياد رود
پس واجب الوجود از اينها منزه استاو بوده است بيشتر از بود هرچه بود
و خواه اينكه اين كلمات به معناى عرفى كه شايد اظهر باشد معنى شوند كه جسم يا به معنى جسد يا هرچيزى كه ابعاد ثلاثه داشته باشد (طول و عرض و عمق) معنى شود، و صورت به معناى متشكل بودن به شكل كه به آن اشكال مختلف از هم تميز داده مى شوند و عرض هم در اصطلاح عرفى نيز چيزى است قائم به غير و در محل است؛ و به عبارت اخرى، جوهر كه عرفاً در مقابل عرض است و نه جوهر در مقابل معانى ديگر كه در اصطلاح منقسم به پنج قسم و يكى از دو قسم ممكن است، امّا جوهر به معنى ذات الشى ء و حقيقة الشى ء مراد نيست.
به هر حال خدا منزّه از اين معانى است، اعم از اينكه معانى اصطلاحى مقصود باشد يا معانى عرفى در مقابل معانى ديگر.
«7. بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ الأجسام و مُصَوِّرُ الصُّوَرِ وَ خالِقُ الأَعْراضِ وَ الْجَواهِرِ».
«خداوند مجسم اجسام و صورت بخش صورتها و آفريننده اعراض و جواهر است».

1.هرچند از «ليس كمثله شى» نيز بالالتزام تنزه بارى تعالى از جسميّت و سائر صفات و ذاتيات ممكنات استفاده مى شود، امّا از جمله «ليس بجسم ...» بالمطابقه تنزّه خداوند متعال از صفات و ذاتيات ممكنات استفاده مى شود.

صفحه از 72