نسب حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 178

هنگامى كه ابن هرمه از خواندن اين اشعار فارغ شد، حسن بن زيد گفت: از من چه مى خواهى و به چه چيز احتياج دارى؟ گفت: ابن أبي مضرّس از من 150 دينار طلب دارد كه مى خواهم آن را ادا كنى. حسن به يكى از غلامان خود گفت: هرچه زودتر ابن أبي مضرّس و دفتر مطالبات او را نزد من حاضر كن.
راوى گويد: ما هنوز نماز عصر را نخوانده بوديم كه غلام حسن بن زيد به همراه ابن مضرّس از راه رسيد. موقعى كه چشم حسن بر وى افتاد، به او خير مقدم و خوش آمد گفت. سپس پرسيد: ابن هرمه به شما مديون است؟ گفت: آرى. حسن گفت: نام او را از دفتر مطالبات خود پاك كن.
بعد از اين مذاكرات به يكى از پيشكاران خود دستور داد تا خرماى «خانقين» را به 150 دينار به ابن مضرّس بفروشد و به هر دينارى ربع دينار اضافه كند، و به ابن هرمه نيز 150 دينار خرما بدهد و ابن ربيع هم كه ابن هرمه را همراهى كرده بود، سى دينار خرما دريافت كرد.
راوى گفت: ما در اين هنگام از نزد حسن بن زيد برگشتيم و در مراجعت به محمد بن عبداللّه برخورديم. محمد از اشعار ابن هرمه كه براى حسن بن زيد گفته بود، اطّلاع يافته و از پدر و عموهاى خود خشمگين بود؛ زيرا آنان قبلاً اين شاعر را از خود رنجانيده بودند. ۱
ابوالفرج اصفهانى ۲ مى نويسد: حسن بن زيد، ابن مولى را نزد خود طلبيد و با غضب گفت: درباره زنان مسلمان غزلسرايى مى كنى و اشعار عاشقانه خود را در مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و يا در بازار و اجتماعات مسلمانان بازگو مى نمايى! ابن مولى گفت: زَنَم مطلّقه باشد كه اگر من درباره زن مسلمانى شعر عاشقانه گفته و غزل سروده

1.أغانى، ج ۴، ص ۳۷۵؛ أعيان الشيعة، ج ۵، ص ۸؛ به نقل از عبدالعظيم الحسني عليه السلام حياته و مسنده، ص ۸۷ - ۸۸ .

2.أغانى، ج ۳، ص ۲۹۱.

صفحه از 199