نسب حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 181

به جان خودم سوگند اگر تو عقاب هم بكنى، گرچه معذور باشم، مورد لطف تو هستم. تو اى حسن سزاوارترى به مدح و ثناى من از ديگرى، و به جهت فخر ذاتى تو، كريم تر و بزرگوارترى و حَسَب و نَسَب، خاص تو و ديگران را نارواست (جهت اختصار، دو بيت از اشعار ترجمه شد).
راوى گويد: حسن بن زيد پس از شنيدن اين ابيات به وعده خود وفا كرد و مقرّرى و صله اش را قطع نكرد، تا اينكه از جهان رخت بربَست. ۱
عبداللّه بن حسن گويد: هنگامى كه زيد بن حسن عليه السلام از دنيا رفت، چهار هزار دينار قرض داشت. حسن فرزند او، كه در هنگام مرگ پدرش كودك بود، سوگند ياد كرد كه در خانه نخواهم نشست و با كسى نيز سخن نخواهم گفت؛ تا اينكه قرض پدر را ادا كنم. راوى گويد: حسن بن زيد به اين عهد خود وفا كرد و تمام قرضهاى پدرش را پرداخت: «فلم يطل رأسه سقف بيت حتى قضى دين أبيه». ۲
ضحّاك بن منذر گويد: منذر بن عبداللّه ، مقدارى قرض داشت. او در يكى از روزها، كه حسن بن زيد قصد داشت به مزرعه خود برود، سر راه او نشست. هنگامى كه حسن از راه رسيد، وى برخاست و گفت: اى امير! اندكى توقّف كن مطلبى دارم. حسن گفت: ما عجله داريم با ما بيا و مطالب خود را نيز بگو. منذر از پاسخ حسن، ناراحت شد و خواست برگردد، ولى با وجود اين گفت: من فرزندان زيادى دارم و اكنون زندگى بر من سخت شده است؛ به من كمك كنيد. حسن وى را با خود، به مزرعه برد. هنگامى كه به مزرعه رسيدند، براى حسن فرشى گستردند. حسن روى فرش نشست و منذر را پهلوى خود جا داد و با او به گفت وگو پرداخت. در اين هنگام

1.أغانى، ج ۶، ص ۱۵؛ عبدالعظيم الحسني عليه السلام حياته و مسنده، ص ۹۲ ـ ۹۳؛ زندگانى حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، رازى، ص ۱۲ ـ ۱۳.

2.أعيان الشيعة، ج ۵، ص ۷۵؛ شاگردان مكتب ائمه عليهم السلام، ج ۱، ص ۳۷۲ ـ ۳۷۳؛ عبدالعظيم الحسني عليه السلام حياته و مسنده، ص ۹۶ .

صفحه از 199