نسب حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 187

ربيع، دربان منصور، نزد ما آمد و گفت: اى فرزندان على! از ميان خود، دو مرد خردمند را انتخاب كنيد و به نزد اميرالمؤمنين بفرستيد. امام صادق عليه السلام فرمود: «من و حسن بن زيد به نزد منصور رفتيم. منصور رو به من كرد و گفت: تويى كه علم غيب مى دانى؟ گفتم: «لا يَعْلَمُ الغَيْبَ إلاّ اللّهُ؛ غيب را كسى جز خدا نمى داند».
منصور: تويى كه مردم، اموال خود را برايت مى آورند؟
امام عليه السلام جواب داد: «خراج مملكت از آن اميرالمؤمنين است .»
منصور: مى دانى براى چه شما را به اينجا خوانده ام؟
امام عليه السلام : «براى چه؟»
منصور: مى خواهم تا سيادت و آقايى شما را درهم شكنم، وحشت در دلتان افكنم، نخلستانهايتان را از بيخ قطع كنم و شما را برروى كوهها پراكنده سازم؛ تا ديگر احدى از اهل حجاز و يا از اهل عراق نتواند با شما تماس گيرد؛ چون شما موجب فساد آنها هستيد!
امام عليه السلام : «همانا خداوند سليمان را مشمول عطاى خويش قرار داد و او سپاسگزارى كرد؛ ايّوب به بلا گرفتار شد و وى صبر كرد؛ يوسف صدّيق با آنكه مظلوم بود از برادران خود گذشت نمود؛ تو از همان دودمان هستى و سزاوار است كه از آنها تبعيّت كنى!»
منصور از شنيدن اين كلمات خرسند و خندان شد و گفت: دوباره اين سخنان را بگو. چون گفتم، گفت: مِثْلُكَ فَلْيَكُنْ زَعيمُ الْقَوْمِ؛ مانند تو بايد بزرگ و كفيل قوم باشد». من از شما درگذشتم و جُرم مردم بصره را نيز به شما بخشيدم. اكنون حديثى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من گفته اى، بار ديگر برايم بازگو كن.
گفتم: «پدرم براى من حديث كرد از پدرانش از علىّ بن ابى طالب عليه السلام ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: «صِلَة الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيارَ، و تُطيلُ الْأعْمارَ، وَ إنْ كانُوا كُفّارا؛ صله رحم، شهرها را آباد و عُمرها را دراز مى گرداند؛ اگرچه عاملان صله رحم كافر باشند».

صفحه از 199