نسب حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 188

منصور گفت: منظور من، اين حديث نبود.
گفتم: «پدرم از پدرانش، از على عليه السلام ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرد: رَحِمْها (پيوندهاى خويشى) به عرش آويخته شده اند و فرياد مى زنند: «أَللّهُمَّ صَلْ مَنْ وَصَلَني وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَني؛ خدايا پيوند ده هركه مرا پيوند دهد و جدا كن هركه مرا جدا كند».
منصور گفت: اين هم نيست. گفتم: «پدرم از پدرانش، از على عليه السلام ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت فرمود: خداى عزّوجلّ فرمايد: «أنَا الرَّحيمُ، خَلَقْتُ الرَّحِمَ وَشَقَقْتُ لَها إِسْما مِنْ إِسْمي فَمَنْ وَصَلَها وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَها بَتَتُّهُ؛ منم خداوند رحيم. رَحِم را من آفريدم و نامى از نام خود براى آن مشتق كردم. پس هركه آن را پيوند كند، من او را پيوند دهم و هركه آن را ببُرد، من او را خواهم بُريد».
منصور گفت: اين حديث هم نيست. امام عليه السلام فرمود:
پدرم از پدرانش، از على عليه السلام ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرد كه فرمود: «إنَّ مَلِكا مِنَ المُلوُكَ فِى الْأرْضِ كانَ بَقى مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثَ سِنينَ، فَوَصَلَ رَحِمَهُ، فَجَعَلَهَا اللّهُ ثَلاثينَ سَنَةً؛ پادشاهى از پادشاهان زمين بود كه از عمرش فقط سه سال باقى مانده بود، پس صله رحم كرد و خداوند عمر او را سى سال قرار داد».
منصور گفت: همين حديث مقصودم بود. (اكنون بگو) كدام يك از شهرها پيش تو محبوب تر است؟ زيرا به خدا مى خواهم با شما صله رحم كنم. امام عليه السلام مى فرمايد: «در پاسخ وى گفتم شهر مدينه. منصور ما را به مدينه فرستاد و خداوند بدين وسيله شرّ او را از سر ما دور ساخت .» ۱

1.ترجمه مقاتل الطالبين، ص ۳۲۵.

صفحه از 199