نسب حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 190

امامت محمد رضايت دهيد، كسى ديگر درباره اين موضوع مخالفت نخواهد كرد و قريش با بقيّه مردمان به خلافت او تن مى دهند و با وى بيعت مى كنند.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: «ديگران در اين قضيّه با شما موافقند، احتياجى به وجود من نداريد. شما مى دانيد كه من به دليل ناراحتى جسمى نمى توانم در اجتماعات شركت كنم؛ حتى به جاى آوردن حج بيت اللّه و فرايض و مناسك برايم مشقت آور است. دست از من برداريد و با ديگران در اين باره مذاكره كنيد .»
عبداللّه گفت: مردم همه چشم به شما دارند و منتظرند كه شما در اين جريان داخل شويد. اگر راجع به اين موضوع نظر موافقت بدهيد، ديگران از شما پيروى خواهند كرد و ما از شما انتظار جنگ و مبارزه كردن نداريم.
راوى گفت: در اين هنگام جماعتى وارد شدند و كلام حضرت صادق عليه السلام با عبداللّه قطع شد.
موسى بن عبداللّه گويد: بار ديگر با پدرم نزد جعفر بن محمد عليهماالسلام رفتيم. پس از اذن ورود، داخل منزل شديم. پدرم نزديك رفت و سر او را بوسيد و گفت: فدايت شوم! من بار ديگر آمدم تا از شما تقاضاى همكارى كنم و اميدوارم كه اين مرتبه به من جواب رد ندهى و خواهش مرا برآورى.
جعفر بن محمد صادق عليهماالسلام فرمود: «اى پسر عم! به خداوند پناه ببريد و بى جهت ادعاى امامت و خلافت نكنيد و به اين گونه امور نپردازيد؛ من از عاقبت اين قضيّه نگرانم و بيم دارم كه به شما آسيب و ضررى برسد .»
عبداللّه پس از گفت وگوى مفصل با امام عليه السلام ، از محضر او بيرون شد و از فرط غضب و ناراحتى لباسهاى خود را مى كشيد. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «من از عموى شما شنيدم كه فرمود: عبداللّه و فرزندان او در آينده نزديكى كشته خواهند شد .»
موسى بن عبداللّه گفت: مدّتى از اين جريان نگذشت كه فرستادگان منصور دوانيقى به مدينه وارد شدند و پدرم را با برادرانش و جماعتى از سادات بنى حسن، كه

صفحه از 199