وصف شهر رى، آنجا را قصبه اى با چهارصد خانوار مى داند، در جلگه و صحرايى كه اطراف آن زراعت و آبادى و بعض قلعه جات است.
در وصف بارگاه عبدالعظيم هم مى نويسد: «زياده از حد صفا و روح دارد كه هر كس داخلِ آنجا مى شود فرحناك مى شود، خودِ گنبد هم طلا است، بهشت برين است».
صبح راه افتاده، به سمت حضرت شاه عبدالعظيم عليه السلام از سر كوه شعاع گنبد مبارك مى زد، دعا و ثنا بر عمر و دولت شاهنشاه عالم پناه نمودم كه چنين علامتى بنا فرموده اند. طرف عصرى وارد شديم در خانه ميرزاى متولّى باشى منزل نموديم. انصافا باز ترجيح بر اكثر مردم دارد احوالاً و خلقا، متصل مشغول توصيف و دعاگويى حضرت اعلى حضرت شهريار است، هيچ شغلى ندارد سواى اين، از اين بهتر شغلى و حُسنى نمى شود؛ اين بنده سابقِ بر اين هم [او را] اين طور ديده بودم.
دو ساعت به غروب مانده به حمّام رفتم، بيرون آمدم به زيارت مشرّف شدم، مرخّص شده به خانه متولّى باشى آمدم، شب نشسته، صحبت مى داشتند، آقا مير هم در مجلس هست ديگر كسى نيست. گنبد مبارك امامزاده حمزه را سركار شهريارى (روحنا فداه) مقرّر فرموده اند بسازند، چوب بست بود، كاشى كارى خوب مى كنند، بسيار مستحسن و منقّح خواهد شد و لازم هم بود.
شاه عبدالعظيم قصبه اى است چهارصد خانوار و يا پنجاه علاوه، كمتر از پانصد است، در جلگه و صحرايى است كه اطراف، زراعت و آبادى است وبعضى قلعه جات است. قلعه نُوى ديدم مى ساختند، پرسيدم؟ گفتند: ميرزا فتحعلى خان بنا مى كند، نهرى احداث مى كردند براى آن قلعه. شاه عبدالعظيم در وسط است، سمت جنوبى آن مكان شريف كه مشرِف به شرق است كوهى است چندان بزرگ و كشيده نيست. اصلِ بقعه مبارك بسيار صحن خوبى دارد، خيلى با روح