بطلميوس رى را راكاژا (Raquaga) ناميده، و ديگر محقّقانِ يونان باستان نيز اين شهر را به نامى خوانده اند كه مى نمايد از لفظ رى اشتقاق يافته است. عرض جغرافيايى رى سى و پنج درجه و سى و پنج دقيقه، و طولِ جغرافيايى اش هفتاد و شش درجه و بيست دقيقه است. اراضى اين شهر در نهايت حاصل خيزى است، و در آن انواع ميوه به دست مى آيد. امّا هوايش ناسالم است، پوست را زرد، و آدمى را دچارِ تب مى كند. با اين همه، مردمانِ اين شهر مى گويند كه عمرشان كوتاه تر از عمرِ مردمانِ ديگر شهرها نيست، و اين قول عجيب و باور نكردنى مى آيد، و اين مفهوم بيتى است كه بيانگر بدى هواى اين شهر است: سحرگهان در عالم خواب ديدم كه ملك الموت پا برهنه و يكتا پيرهن از ناسازگارى و بدىِ هواىِ رى مى گريخت.
اين نكته گفتنى است كه شهر رى زادگاه دانشمندان بزرگى بوده، و طىّ قرون علماى بزرگى در دامان خود پرورده است كه مايه افتخار و سرافرازى مشرق زمين بل جامعه بشرى است. و نيز آورده اند در دوران عظمت اين شهر در مسجدهاى بزرگش پانصد چراغ فلزى از انواع مختلف تا بامداد روشن بوده، و در مساجد كوچك نيز صد شعله چراغ مى سوخته است.