علاوه راه درشكه رو نسبتا خوبى هم دارد. راجع به راه آهن ايران بعدا صحبت خواهم كرد. به فاصله كمى در انتهاى اين خط ـ چون از آنجا جلوتر نمى رود ـ ما به مدخل راسته سرپوشيده اى كه بازار باشد وارد مى شويم و زنجيرى در جلو دروازه حاكى است كه آن بازار بست يا نقطه مقدّسى است و مسلمانان را به آنجا حقّ پناه است. از اين رو عبور عيسويان مجاز نيست.
با انحرافى از حدود بازار مى توان از طرف ديگر حياط مجاور مسجد را تماشا و ملاحظه كرد كه بارگاه در مجاورت آنجا است و آن چند گلدسته و يك گنبد طلا دارد. در اين قسمت، كسى مانع ورود ما نشده بود و از لحاظ يك نفر غير مسلمان تنها چيزى كه در آنجا جالب توجه مى نمود فقط انبوه جمعيت بود.
خرابه هاى رى
قابل توجه تر از زيارتگاه يا كثرت عده زائران آن، خرابه هاى معروف رى است كه در نزديكى آنجا است و با سرعت رو به ويرانى تام است. من در اينجا به شرح اين نكته نمى پردازم كه آيا خرابه هاى فعلى رى همان است كه به «راجس» معروف نسبت مى داده اند و آيا همانجا است كه در كتابهاى عربى مذكور شده است. در اين باره شك و شبهه بسيار مختصرى وجود دارد، اما اينكه رى كنونى در همان محل و مكانى است كه در عهد اشكانى و هخامنشى بوده موضوعى است كه بيشتر سزاوار بحث و استدلال مى باشد.
آنچه به نظر دارم عقيده سر هنرى رالينسن اين است كه رى باستانى با قسمتى از خرابه هاى مجاور دشت ورامين قابل تطبيق است. به علاوه، با سنت بيشتر شهرهاى بزرگ شرقى نيز سازگار مى نمايد كه در دوران عمران و گذران خويش در زمانهاى مختلف مواضع متعدد داشته است. بارى، بااحاله نمودن اين مسأله غامض به اهل فضل ودانش دربيان سرگذشت رى، من فرض را چنين قرار مى دهم كه هر دو رى يكى است.