نباشد، و گويا كلفت نويسنده را افزون از خواننده دانند ۱ . در اين پيمان نامه، مؤلف قابليت خود را براى استفاده از الفاظ فارسى و عدم استعمال واژگان عربى و نيز ارائه سبكى نوين غير از سبك ديگر صفحات كتاب، بخوبى نشان داده كه قابل ملاحظه و مراجعه است، وبا توجه به مفصل بودن آن فقط قسمتى كوتاه از آن را در اين مقام مى نگاريم:
هان هان ! آسودگى تن براى آن است تا جان بياسايد، و آسودگى جان براى پرستش يزدان، و راه پرستش يزدان در دست آن دانشمند دانشورى است كه در آغاز اين سخنان ياد كردم و گفتم: روزى جان را از وى بايد خواست و به سوى وى بايد شتافت، پس تن خاكى آشكار تو را پادشاه روزگارت نگاهدارى فرمود و بهره وى را داد و آسوده اش گذارد، اكنون بايد به آستان دانشمندان و پاكانِ برگزيدگان كه روزى جانهاى ماها به دست ايشان است در پنهان رويم...و در سطورى پس از آن مى گويد:
ديگر روى سخنم به سوى دانايان و پيشوايان اين آيين است، آنان كه گويند: ما راهنماى بندگانيم و در كالبد اين جهان جان، و خدا را از رنج هاى فراوان بهتر از ديگران شناخته ايم، و از راه دانش و بينش به نام ها و نشان ها و فروزش هاى خدايى پى برده ايم، بدين گونه بيخ و بن پى و شاخ روى و پشت هرچيزى كه ديده و ناديده است بر ما روشن است، و مردم نادان بايد به سوى ما آيند و از ما خدا را بشناسند و از راهنمائى ما سزاوار بهشت شوند. پس اين گروه بايد به اين جهان دلبستگى نداشته باشند و از اين پيره زال سالخورده كه چندين هزار شوى كرده بايد كناره جويند، و به مانند پيغمبران و پيروان ايشان جامه پشم و نياز پوشند و كردارشان پند